دوستان عزیز به وبلاگ ناکجا آباد خوش آمدید

Donnerstag, 28. Januar 2010

با اعدام به جایی نخواهید رسید


با اعدام به جایی نخواهید رسید

در تاریخ ۲۸.۰۱.۲۰۱۰ در زندان انسان ستیز دولت احمدی نژاد دو انسان، دو شخص که فقط خواستار این بودند که

بتوانند عقیده خود را در رابطه به کشور خود بیان بکنند اعدام شدند آرش رحمان پور و محمدرضا

علی‌ زمانی‌ عضو هیچ گروه و ارگانی‌ نبودند و در تظاهرات که در رابطه به اعتراضات در انتخابات بود دستگیر و امروز اعدام شدند.

آرش رحمان پور و محمدرضا علی‌ زمانی‌ را اعدام کردند اما راهشان در خونه ها،کوچه‌هاا و در دل هر ایرانی‌ در سراسر جهان ادامه دارد.

آن نظام باید بداند که دیگر نمی‌تواند آن کشور را بگرداند و پشتیبانی مدنی از جانب مردم داشته

باشد بلکه فقط میتواند کشور را با نیروهای ضد شورش سپاه و بسیج کنترل کند

ما به شدت رفتارهای انسان ستیز دولت احمدی نژاد را محکوم می‌کنیم و از آن کشور خواستار آزادی تمام

زندانیان سیاسی چه قبل از ۲۲ خرداد و چه بد از ۲۲ خرداد هستیم.

انجمن مدافعان حقوق بشر و دموکراسی هامبورگ

Dienstag, 26. Januar 2010

قانون کاپیتلاسیون روسیه در ایران



قانون کاپیتلاسیون روسیه در ایران
برچسب ها: روسیه

آقایونی که دم از امام خمینی و انقلاب میزنید، آقایونی که افتخار می کنید امام دست استعمار و از این کشور کوتاه کرد، آقایانی که هنوز امام را معصوم و بدون خطا می دانید. آقایانی که از شعار جمهوری ایرانی و نه اسلامی حمایت نمی کنید آقای میرحسین، آقای کروبی، آقای خاتمی، آقای رفسنجانی و دیگران که پشت سر این افراد ایستاده اید.

خدا را شکر عقل و شعور که دارید، بجای حمایت از اسلام و امت اسلامی و جمهوری اسلامی!حمایت از ملت ایران نه امت اسلام، مردم ایران کنید، دلایلی که سی سال به آن افتخار دارید که انقلاب کردید نه اسلام بودُ نه امت اسلامی رضا، محمد رضا، علی رضا، غلامرضا، اینها نامهای اسلامی، شیعه اسلامی و ایرانی، پادشاه و ولیعهد این مملکت بوده که قبل از شناخت دست راست و چپتان اینان هم مسلمان بودند هم متعصب به آن پس لطفا دم از اسلام و احیای اسلام نزنید. در این مورد شاه مسلمان تر از همه شماها بوده، شک نداشته باشید که بعد از ۵۰ سال حکومت، مردم جونشون بودُ دینشون اما حالا بعد از سی سال حکومت سرتا پا دروغ اسلامی که امامتون بنیانگذارش بوده مردم شده جونشونُ پولشون دین کیلو چنده؟

افتخار امام و اطرافیان امام که شما هم افتخارتونه در این سی سال کوتاهی دست استعمار بوده و هنوز هم در توهم آن هستید! و سی سال در بوق کرنا کردید آمریکا هر کاری می خواست در این مملکت بدون اجازه شاه میکرد و حتی اگر شهروند آمریکایی خلافی مرتکب میشد حق محاکمه در ایران را نداشت؟ چون قانون کاپیتلاسیونی وجود داشت !!!! ……

واما تاسف بخورید به حال و افتخار انقلابی که ازش دم می زنید:

کلمه: رییس سازمان هواپیمایی کشوری اعلام کرد: باتوجه به اینکه خلبان شرکت هواپیمایی تابان که روز گذشته درفرودگاه مشهد دچار سانحه شد، روسی است و گواهینامه‌اش را از سازمان هواپیمایی روسیه اخذ کرده، از نظر اقدامات انضباطی و تنبیهی تابع قوانین سازمان هواپیمایی روسیه است و نمی‌توانیم اقدامات قانونی براساس مقررات کشورمان را علیه این خلبان به‌کار گیریم.(عجب!!!!!!!!!!! شما با گواهینامه اتومبیل در هرجای دنیا مرتکب خلاف شوید طبق قانون همان کشور محاکمه و تنبیه می شوید چطور است گواهینامه هواپیمای مسافربری به این شکل است؟)

رضا نخجوانی در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان اینکه هواپیمای توپولوف ۱۵۴ شرکت هواپیمایی تابان که روز گذشته در مشهد دچار سانحه شد با کرو روسی پرواز می‌کرده است، گفت: با توجه به اینکه خلبان این هواپیما خارجی بوده و با هواپیمای ثبت خارجی پرواز کرده، از نظر اقدامات انضباطی و تنبیهی تابع قوانین سازمان هواپیمایی روسیه است و ما در بررسی سانحه ذی‌مدخل هستیم و سانحه را بررسی خواهیم کرد که البته روس‌ها می‌توانند در بررسی سانحه همکاری داشته باشند و در این زمینه به‌ آنها اطلاع رسانی شده است.

فعالیت این خلبان در کشور به نتیجه کامل بررسی سانحه بستگی دارد. (ایشون باید ۱۰۰ تا کشته برجای گذارند تا پرونده بدین زیربقلش؟)

وی افزود: سازمان هواپیمایی کشوری پس از بررسی سانحه، نتیجه را به سازمان هواپیمایی روسیه اعلام می‌کند و تدابیر انضباطی و آموزشی مورد نیاز را روس‌ها اعلام خواهند کرد؛ چراکه خلبان روسی است و نمی‌توانیم اقدامات قانونی براساس مقررات کشورمان را علیه این خلبان به‌کار گیریم.

معاون وزیر راه و ترابری تصریح کرد: ‌می‌توانیم ادامه فعالیت این خلبان را در ایران ممنوع یا محدود کنیم که به نتیجه کامل بررسی سانحه بستگی دارد؛ میزان غفلت، تقصیر یا خطای خلبان باید در کمیسیون بررسی سانحه سازمان هواپیمایی کشوری مشخص شود تا در مورد خلبان تصمیم‌گیری شود.

جلوگیری از ورود ملکی توپولوف‌های ۱۵۴

رییس سازمان هواپیمایی کشوری درباره خروج ناوگان روسی از کشور، اظهار کرد: سازمان هواپیمایی کشوری مصمم است از ورود ملکی هواپیماهای توپولوف ۱۵۴ جلوگیری کند.

ورود توپولوف‌های ۲۰۴ با نظرات کارشناسی

نخجوانی درباره انعقاد قرارداد ورود هواپیماهای توپولوف ۲۰۴ بین شرکت هواپیمایی ایران ایرتور و روسیه و نگرانی از جایگزینی این نوع توپولوف به‌جای توپولوف‌های ۱۵۴ تصریح کرد: در حال حاضر مشکل مالی بین خریدار و فروشنده این پروژه وجود دارد و زمانی که این برنامه جدی شود، نظرات کارشناسان را جمع‌بندی و به دولت ارائه می‌کنیم.

هواپیما صرفا به خاطر اینکه اسمش توپولوف است نمی‌تواند بد یا خیلی خوب باشد

وی تصریح کرد: هواپیما صرفا به خاطر اینکه اسمش توپولوف است نمی‌تواند بد یا خیلی خوب باشد؛ بستگی به نوع محصول دارد. به دلیل اینکه مردم نگاه مثبتی نسبت به هواپیماهای توپولوف ۱۵۴ندارند و مصرف سوخت آنها نیز بالا است از ورودش به کشور به عنوان ملکی جلوگیری می‌شود.

رهنورد: نه سازش نه رسمیت، ننگ به این دولت


رهنورد: نه سازش نه رسمیت، ننگ به این دولت
برچسب ها: رهنورد

زهرا رهنورد به صراحت اعلام کرد: نه دولت احمدی نژاد را به رسمیت می شناسیم و نه سازش می کنیم بلکه صادقانه پی گیر حقوق و مطالبات مردم هستیم.

روز - فرشته قاضی – بیانیه شماره ۱۷ میرحسین موسوی از سوی برخی گروهها و شخصیت های سیاسی نشانه به رسمیت شناختن دولت محمود احمدی نژاد ارزیابی شد و برخی تا بدانجا پیش رفتند که سخن از سازش پشت پرده رهبران جنبش سبز با حکومت به میان آوردند. امری که زهرا رهنورد در مصاحبه با “روز” آن رابه شدت رد و به صراحت اعلام کرد: نه دولت احمدی نژاد را به رسمیت می شناسیم و نه سازش می کنیم بلکه صادقانه پی گیر حقوق و مطالبات مردم هستیم.

با خانم رهنورد در شرایطی مصاحبه کرده ایم که از یک سو فشارها بر میرحسین موسوی، با بازداشت مشاوران و نزدیکان اوافزایش یافته و از سوی دیگر شایعاتی مبنی بر سازش پشت پرده و به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد از سوی او و سایر رهبران جنبش سبز، پخش شده است. اما خانم رهنورد با وجود همه این فشارها و تهدیدها تصریح می کند: سینه مان را سپر کرده ایم و آماده برای هرگونه تیر و حمله و تروری هستیم.

مصاحبه با زهرا رهنورد، استاد دانشگاه، نویسنده و همسر میرحسین موسوی را در پی می آید.

خانم رهنورد بعد از انتشار بیانیه هفدهم آقای موسوی، برخی اینگونه برداشت کرده اند که آقای موسوی، دولت محمود احمدی نژاد را به رسمیت شناخته است. چنین برداشتی درست است؟

برداشت شخصی من از بیانیه، این نیست، چون بندهای دیگر همین بیانیه تاکید دارد که تقلبی در کار بوده و انتخابات سالم نبوده است؛ وقتی در بیانیه بر این موضوع تاکید می شود، چگونه چنین برداشتی می شود؟ من فکر میکنم و برداشت من این است که از متن همین بیانیه به وضوح می توان فهمید که آقای موسوی، دولت برآمده از تقلب را به رسمیت نمی شناسد.

ولی اکنون شایعات زیادی درباره سازش پشت پرده آقایان موسوی و کروبی و خاتمی مطرح است و امروز نیز برخی اخبار به نقل از آقای کروبی در مورد به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد منتشر شده است. برخی بیانیه آقای موسوی و سخنان امروز آقای کروبی را به سازش های پشت پرده تعبیر میکنند.

به هیچ وجه چنین چیزی نیست و سازشی در کار نیست. من در آن بیانیه نه تنها هیچ گونه سازشی نمی بینم بلکه آن بیانیه کف خواسته ها و آرمان های مردم است و حداقلی از خواسته های مردم و حکومت می تواند به راحتی این خواسته ها را عملی کند.

ولی حکومت این خواسته را نمی پذیرد یعنی تاکنون نپذیرفته؛ شما فکر میکنید به این خواسته ها تن خواهند داد؟

من نمی توانم آینده را پیش بینی کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد و چه خواهد شد، فقط امیدوارم هر اتفاقی که می افتد به نفع ملت ایران باشد و به سربلندی ملت ایران ختم شود.میخواهم بر این نکته تاکید کنم که نه دولت احمدی نژاد را به رسمیت می شناسیم و نه پشت پرده سازش می کنیم.

با بازداشت های گسترده ای که موج دوم آن بعد از روز عاشورا آغاز شد، به نظر میرسد فضا بسته تر از سابق شده و از طرف دیگر شامل کسانی شده که به انقلاب خدمات زیادی کرده اند. به نظرتان این بازداشت ها تاثیری در حرکت مردمی خواهد داشت؟

این بازداشت ها کار بسیار غلط و اشتباهی است که متاسفانه همچنان هم ادامه دارد. بازداشت کسانی که حرفهای آزادیخواهانه میزنند و از حقوق مردم سخن می گویند هیچ محمل قانونی ندارد. باید توجه داشت که آرمان های آزادیخواهانه، دموکراسی طلبی، قانون گرایی و مردمسالاری دینی، پایه های خواسته های مردم است که “رای” نیز در درون همان قرار میگیرد؛ دستگیری ها که چه مردم عادی و چه شخصیت های سیاسی و مطبوعاتی و… را در بر می گیرد، محمل درست و قانونی ندارد. بازداشت شخصی مثل دکتر بهشتی که سمبل همه حق طلبی ها و اندیشمندی های جنبش و یک دلسوز دانشگاهی است چه فایده ای برای آقایان دارد؟ منظورم فقط شخص دکتر بهشتی نیست بلکه او را به عنوان سمبلی از عزیزان دربند می گویم که به خاطر آرمان های بلند و انسانی شان بازداشت شده اند. من همچنین می خواهم مساله زنان را به طور اخص مطرح و تاکید کنم که بازداشت شیرزنان فهیم و آگاه ایرانی، ضربه بزرگی به حیثیت جمهوری اسلامی میزند. زنانی که باید دراجتماع و دانشگاهها مشغول کار باشند اکنون در کنج زندان ها هستند و این موضوع سرافکندگی عظیمی در سطح ایران و جهان برای جمهوری اسلامی به دنبال دارد.

آیا این بازداشت ها و بگیر و ببندها تاثیری در حرکت مردم و جنبش سبز خواهد داشت؟

این دستگیری ها هیچ گونه تاثیری در خواست و حرکت مردم ندارد؛ مردم به شدت آگاه هستند و با شعور بالای سیاسی، مطالبات خود را پی گیری میکنند. اکنون این مردم هستند که پیشروی روشنفکران هستند، حتی روشنفکران ما به دنبال مردم حرکت می کنند.

خانم رهنورد تعداد زیادی از نزدیکان شما و همسرتان بازداشت شده اند؛برادرتان دوبار بازداشت شده و خواهرزاده آقای موسوی نیز به شهادت رسیده اند. این مسائل چه تاثیری در زندگی شخصی و خانوادگی شما داشته است؟

ما با جنبش سبز نفس می کشیم و زندگی می کنیم؛ خود من همیشه از سوی جریان های محافظه کار و واپس گرا سرکوب شده ام اما اندیشه هایم را مطرح کرده ام. متاسفانه فشارهایشان بر زنان آزادیخواه و من متمرکز شده و با اهانت ها و حاشیه سازی هایی که تازگی نیز ندارد و از سالها قبل جریان داشته، سعی در سرکوب ما داشته اند، اما اکنون دیگر حیا را خورده و آبرو را تف کرده اند. زمانی کتاب هایم را اجازه انتشار نمیدادند و کاری کردند که من زندگی کاری و اجتماعی ام را فقط در دانشگاه گذاشتم اما فشارها ادامه داشت. حالا شدید تر شده؛ هدف آنها این است که من وجود نداشته باشم، نفس نکشم و نباشم. حتی زندگی عاشقانه ما را نیز بر نمی تابند و سعی کردند حاشیه ها به وجود آورند اما همگان میدانند ما چه نوع زندگی ای داریم و این فشارها و تهدیدها، هیچ تاثیری در روند زندگی و فعالیت ها و آرمان های ما ندارد.

بیشتر میخواهم بدانم چه فضایی بر خانواده و فامیل و نزدیکان شما که این همه هزینه داده و میدهند حاکم است؟ آیا این هزینه ها تاثیری در رابطه آنها با آقای موسوی داشته است؟

این هزینه ها به خاطر آقای موسوی نیست بلکه به خاطر جنبش سبز است؛ ما فرد گرا نیستیم و فردگرایی نداریم و خانواده و فامیل ما نیز جدا از مردمی که هزینه میدهند نیستند. برادر من یک شخصیت کاملا علمی و متخصص است و هیچ نوع فعالیت سیاسی ندارد اما همچون سایر مردم هزینه میدهد. ما سینه مان را سپر کرده ایم و آماده برای هرگونه تیر و حمله و تروری هستیم.

خانم رهنورد خود شما نیز تاکنون سه بار مورد حمله قرار گرفته اید؛ گفته می شد افرادی که به شما حمله کردند از خواهران بسیجی بودند. ممکن است توضیح دهید اصل قضیه چه بود؟

من نمی توانم با اطمینان بگویم که بسیجی بوده اند اما می گویم که ماموریت داشته اندو از یک روز قبل از ۱۶ آذر تا ۱۸ آذر من در ناامنی شدید قرار داشتم. به طور مداوم تعقیب ام میکردند و یک بار سرم ریختند و بارها با حرفهای بسیار زشتی اهانت کردند. یکبار که حراست دانشگاه مرا به ماشین منتقل کرد تا از محل دور شوم، یک موتورسوار دستش را داخل ماشین کرد و گاز فلفل زد که به شدت حالم بد شد و مدتی مریض بودم و خونریزی کلیه داشتم. روزهای دیگر نیز حراست دانشگاه مراقبت میکرد. آن ۴ روز تا ۱۸ آذر یا توهین میکردند و یا حمله فیزیکی میکردند و هیچ گونه امنیتی نداشتم اما بعد از ۱۸ آذر دست برداشتند و فعلا که خبری نیست.

شما نمی ترسید از اینکه یکباره حادثه ای برایتان به وجود آورند؟ آیا پیش بینی چنین حوادثی را کرده اید؟

آزادیخواهی و سلحشوری جزو آرمان های من در زندگی بوده و به خاطر همین از مرگ هم هیچ هراسی ندارم. قبلا گفتم سینه مان را سپر کرده ایم و من به شخصه آماده هرگونه تیر و حمله و تروری هستم.

شما نيز بزودی صدای ملت ايران را خواهيد شنيد


شنبه 3 بهمن 1388
انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير: شما نيز بزودی صدای ملت ايران را خواهيد شنيد، اميرکبير

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی اميرکبير با انتشار بيانيه ای نسبت به حکم صادر شده برای مجيد توکلی واکنش نشان داد.

به گزارش خبرنامه اميرکبير اين انجمن در بيانيه خود خوستار آزادی مجيد توکلی و تمامی دانشجويان دربند شده و آورده است: «در شرايطی که مرتضوی ها و رادان ها و... آزادند و در حال رشد در سلسله مراتب شايسته سالار(!) موجود، چگونه می توان انتظار داشت مجيد توکلی و صدها دانشجوی آزاده ديگر آزاد باشند؟»

متن اين بيانيه به شرح زير است:

آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هيچ کجا ديواری فرو ريخته برجای نمی ماند
ساليان بسياری نمی بايست
دريافتی را
که هر ويرانه نشان از غياب انسانی است
که حضور انسان
آبادانی است

حاکميت تماميت طلب و اقتدارگرايی که بقای خويش را تنها در همراهی توده ها می بيند و امروز با عدم مقبوليت نزد اکثريت مطلق مردم ايران مواجه است، به هر نحوی و با تمام قوايش سعی در جلوگيری از ايجاد هرگونه وحدت فکری به عنوان علت نتيجه گيری های فکری و نهايتا اجماع فکری و فيزيکی با هر محوريتی بجز موارد مطلوب خويش را دارد. به گونه ای که نسخه کثيف، تهوع آور و نخ نما را البته با شيوه های اجرايی متفاوت مانند کشته شدن ندا آقا سلطان (توسط آرش حجازی!)، تکذيب کلی فاجعه انسانی رخ داده در مورد ترانه موسوی، کهريزک و جنايات انجام گرفته در روزهای ۲۵ خرداد، ۳۰ خرداد و ... با پشتوانه ی صدا و سيما و خبرگزاری های نظامی و دولتی فارس، رجا و ... به اجرا در می آورد. به راستی که منبع صدور اين مناسبات چقدر حقير است! و انتظار روئيدن گلستان در اين شوره زار بيابان چه اندازه بيجا و غيرعقلانی.

اين حکومت توتاليتر از اجتماعات مسالمت آميز به شدت هراسان است چرا که فراگيری اش را به چالش می کشد پس صلاح ايشان فراتر از هر قانونی است، حتی قانون اساسی که امروز بازيچه ای بيش نيست.

مجيد توکلی دبير سياسی اسبق انجمن اسلامی پلی تکنيک و سخنران مراسم روز دانشجو در اين دانشگاه، به دليل ايستادگی و پايداری در مقابل حرکات غيرقانونی و در دفاع از حاکميت قانون و کيان دانشگاه، با به نقد کشيدن ارکانی که از کارکرد خويش خارج شده ونقش موتور مولد استبداد را ايفا می کنند، خواهان به رسميت شناختن حقوق قانونی ملت و احترام به خواست ايشان شد. در مقابل زمانی که حاکميت اقتدارگرا با واقعيات عينی جنبش دانشجويی که در خواست های رادمردی چون مجيد توکلی تبلور يافته بود مواجه شد، و همين طور اجماع همگانی که حول اين دانشجوی آزادی خواه و استبداد ستيز در ميان دانشجويان شکل گرفت به سراغ محور تخصصی اش يعنی تخريب و لجن پراکنی رفت و بر طبق پازل گفته شده به هر نحوی سعی در تخريب اين فرزند خلف مام ميهن نمود. ابتدا برای تخريب وجه اش او را دانشجوی اخراجی با معدل کل زير ۱۰ معرفی کرد (که با منتشر شدن گواهی اشتغال به تحصيل او برای ترم جاری، دروغ پردازی اش آشکار شد) و سپس برای تحقير اين آزاد مرد جنبش دانشجويی، او را فراری ای که با لباس زنانه در حال گريختن بود و بازداشت شد معرفی کرد و عکس های او را با پوشش زنانه منتشر ساخت (ديد غيرانسانی به زنان و زن ستيزی نهادينه شده در اين ساختار بيمار نياز به تحليل و ريشه يابی دقيق دارد).

اما زهی خيال باطل! برای حمايت از مجيد توکلی و آرمان های انسانی او، مردان اين سرزمين حجاب بر سر نهادند تا ثابت کنند هم مجيد توکلی عزيز است و هم زن بودن ننگ نيست. و در آن هنگام دانشجويان به حق به او لقب شرف جنبش دانشجويی دادند.

اين اولين باری نيست که مجيد توکلی ناجوانمردانه قربانی دشمنان انديشه می شود. در ارديبهشت ماه سال ۸۶ مجيد به همراه عده زيادی از دانشجو-روزنامه نگاران عضو انجمن اسلامی پلی تکنيک مورد اصابت تير تهمت حاکميت قرار گرفت و به او و جمع کثيری از دانشجويان پلی تکنيک بر چسب توهين به مقدسات چسبانده شد. او به حکم ناعادلانه بيدادگاه قضايی بيش از ۱۷ ماه زندان را تجربه کرد که روزهای بسياری از اين ۱۷ ماه را در سلول انفرادی و تحت شديد ترين شکنجه ها به شب رساند. مجيد توکلی پس از آن در سال ۸۷ بار ديگر در مراسم سالگرد مهندس بازرگان به طور کاملا غيرقانونی بازداشت شد و مدت ۱۱۵ روز را در زندان و در سلول انفرادی زير فشارهای جسمی و روحی شديد گذراند و اکنون نيز پس از گذشت حدود يک و نيم ماه از بازداشت در روز ۱۶ آذر، با حکم سنگين و ناعادلانه ۸ سال و ۶ ماه زندان مواجه شده است.

امروز برای همگان ثابت شده است که دستگاه قضايی اين سيستم به هيچ وجه مستقل نيست. هاشمی شاهرودی و آملی لاريجانی چندان تفاوتی نمی کند. خانه از پای بست ويران است! پاکی و پلشتی، خير و شر يکجا جمع نمی شوند، در شرايطی که مرتضوی ها و رادان ها و... آزادند و در حال رشد در سلسله مراتب شايسته سالار(!) موجود، چگونه می توان انتظار داشت مجيد توکلی و صد ها دانشجوی آزاده ی ديگر آزاد باشند؟

نام مجيد توکلی و جان های آزاده ای چون او که نه با شمشير بلکه با مشعلی فروزان و روشنگر و با سلاح نقد به جنگ تاريکی رفته اند در تاريخ ايستادگی و مبارزات راستين جنبش دانشجويی ايران ثبت خواهد شد.

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی امير کبير (پلی تکنيک تهران) ضمن محکوم کردن بازداشت و صدور احکام سنگين برای مجيد توکلی و کليه دانشجويان منتقد دربند خواهان آزادی بدون قيد و شرط تمام دانشجويان زندانی می باشد. و مسئوليت اين ظلم عظيم و ستم عريان را بر عهده سيستمی ميداند که امروز برای تمام مردم ايران شناخته شده است.

آری شما نيز بزودی صدای ملت ايران را خواهيد شنيد.

انجمن اسلامی دانشجويان
دانشگاه صنعتی اميرکبير
پلی تکنيک تهران

مهدی کروبی:حرف من همان حرف ملت است که رای ما کجاست؟


اختصاصی جرس / مهدی کروبی:حرف من همان حرف ملت است که رای ما کجاست؟

دولت احمدی نژاد 4 سال نخواهد ماند

جنبش راه سبز (جرس): مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی درباره سخنان امروز دبیرکل اعتماد ملی توضیحاتی ارائه داد. وی در گفتگو با خبرنگار جرس گفت: من با آقای کروبی صحبت کردم و ایشان گفتند که امروز آقای ابوترابی فرد حرف هایی زدند که با واقعیت منطبق نبود و من بدون دعوت پشت تریبون رفتم و توضیح دادم که آقای ابوترابی فرد در جریان مسائل نیست و همه کارهایی که بعد از انتخابات انجام گرفته ، برای ماست مالی کردن قضیه تقلب در انتخابات بوده است.

به گفته واحدی، دبیرکل اعتماد ملی ، سپس نمونه هایی از تقلب و دخل و تصرف در انتخابات را بیان کرده و به نقل قولی از آیت الله العظمی منتظری پرداخته که به نقل از یکی از افراد امین خود گفته بود در یک صندوق که رای کروبی 92 بود تنها یک رای اعلام کردند.

براساس گفته واحدی، مهدی کروبی توضیح داده است: پس از اتمام کنگره در حال خروج بودم که تعدادی از خبرنگاران ، سوالاتی از من پرسیدند و من در پاسخ به انها گفتم که پس از تنفیذ، دولت فعلی دولت مستقر کشور است و وظیفه دارد کارهای مردم را انجام دهد و پاسخگو باشد.

کروبی در توضیح این سخنان خود گفت : در همان مصاحبه بر این نکته تاکید کردم که تقلب های گسترده درانتخابات صورت گرفته و من برهمه مواضع انتخاباتی خود و اعتراضات خود ایستادگی کرده و می کنم و بیدی هم نیستم که با تهدیدها و فحاشی ها و هتاکی ها عقب نشینی کنم اما مردم مسائل روزمره ای دارند که دولت مستقر باید آنها را حل کند و دولت فعلی پس از تنفیذ، دولت مستقر کشور است و باید پاسخگوی مشکلات مردم باشد.

دبیرکل حزب اعتماد ملی، تصریح کرد: همین امروز در مصاحبه با یک روزنامه انگلیسی، گفتم مطمئن باشید دولت احمدی نژاد چهار سال نخواهد ماند.

به گفته مجتبی واحدی، سخن آخر کروبی این بود: حرف من همان حرف ملت است که رای ما کجاست

Mittwoch, 20. Januar 2010

خاتمی؛ عزیزترین متھم دنیا



خاتمی؛ عزیزترین متھم دنیا

مسیح علی نژاد:
بوی توطئه در راه است، توافق ھای پشت پرده، خاتمی در حال مذاکره است، خاتمی دارد با خون شھدای جنبش معامله می
کند، خاتمی دارد شکنجه شدگان و زندانیان را فراموش می کند، خاتمی با ولایت است نه با ملت، خاتمی اھل سازش
است.خاتمی ترسیده است، خاتمی به ما پشت کرده است...
این ھا پاسخی است که این روزھا در فضای مجازی می رسد. تصویری ترس خورده از خاتمی بر قاب مانیتورھا که به سمت بن
بست ولایت می رود و از افراطیون ھر دوجناح گلایه می کند و برای خاموش شدن آتش بحرانی که اسلام و نظام و ولایت را
تھدید می کند، برنامه می دھد.
در فضای مجازی و به تناسب آن در فضای حقیقی موجی در گرفته است که سکوت این روزھای خاتمی و سخنرانی آخرش را
نشان یاس و ترس بخش میانه روی جنبش تلقی می کنند و دلھره دارند از آنکه مبادا این سید خندان که این روزھا خنده بر صورت
پیرشده اش تلخ و خشک شده است، باز ھم ردای احترام به مخالفان بر تن کند و راھی برای صلح و سازش با کودتاگران طراحی
کند.
به عنوان خبرنگاری که در عصر اصلاحات بارھا و بارھا پای صحبت سید محمد خاتمی نشسته است، ھیچ تعجب نمی کنم اگر او
ھمین روزھا دیداری ھم با مقام رھبری داشته باشد و مذاکره ای دگرگونه از سر گیرد تا بحران پیش رو را سامان دھد. فراتر از آن
دیگر خوب یاد گرفته ام که نه تنھا شگفت زده نشوم، بلکه در درونم ستایش ھم می کنم کسی را که تا این اندازه می تواند بغض
و رنج فرو خورد و با کسانی به مذاکره نشیند که ما سراپا کینه شده ایم از آنھا.
شب و روز را با نسل و جمعی در فضای حقیقی و مجازی می گذرانم که ھمان شعارھای روز عاشورا و سیزده آبان و روز قدس
را فریاد می زنند؛ شعارھایی که در باور ھیچ کس نمی گنجید ظرف ھفت ماه چنین رادیکال و صریح اصل ولایت فقیه در ایران را
نشانه رود و حتی فراتر از آن بخش ھایی از اصول اسلامی را نیز. ( شعارھای مرگ بر اصل ولایت فقیه و جمھوری ایرانی). اما
خشونت نھاد امنیتی در خیابان و زندان، معترضان را به این سمت سوق داد تا با شعارھای خشمگنانه تری در راھپیمایی ھای
بعدی ظاھر شوند.
اگرچه خاتمی در سخنان اخیر خود، مشخصا بخش ھایی از شعارھای مطرح شده توسط رسانه ھای خارجی و کسانی که خارج
از ایران از نظام و انقلاب کینه به دل دارند را مورد انتقاد قرار داده است اما بی شک او نیز ھمانند میرحسین موسوی و شیخ
مھدی کروبی در ھمان چند قدمی خویش اوج خشم معترضان را دیده است و به خوبی می داند که شعارھای افراطی و عصبانی
معترضان، محصول کدام خشونت است و تردید ھم ندارد که عمده این شعارھا از سوی مردم خیابان ھای داخل ایران فریاد زده
شد و سپس به گفتمانی در تمام دنیا بدل شد .
به عنوان مسافر موقت دور از ایران، و به اندازه بضاعت خودم گواھی می دھم این نخستین بار است که بخش ھای وسیعی از
ایرانیان خارج از کشور، شعارھا و ایده ھای مردم داخل کشور را مشق می کنند و بسیار مراقب ھستند تا فراتر از آنھا گفته و نکته
ای بر خواسته و مطالبه جنبش نیفزایند و حتی دراین رھگذر، گاھی خشم ھم میھنان داخلی را در مواجھه با بسیجیان و ضد
شورشی ھای باتوم به دست به نرمی و لطافت نقد کرده و توصیه بر آرامش و مبارزه صلح آمیز کرده اند. ( در این جا اصلا بحث
طیف رجوی نیست که حساب آنھا از ابتدا روشن بوده و ھست).
بر این اساسا به گمانم، ھم خاتمی خوب می داند که برای نخستین بار جنبش اعتراضی داخل ایران پیوند شگرفی با طیف
وسیعی از ایرانیان خارج از کشور برقرار کرده و ھم صاحبان و بانیان بحران انتخابات خودشان بر این امر آگاه شده اند و برای ھمین
ھم رسما ایرانیان فعال خارج از کشور را نیز تھدید کرده اند. چون واضح بود که ایرانیان خارج از کشور در تجمعات و راھپیمایی ھای
خود به شکل ھنرمندانه ای ھمسو و ھماھنگ با ایرانیان داخل عمل کرده و حتی در روزھای نخست نیز از طرح شعارھای افراطی
ھمانند ایرانیان داخل خودداری کرده و صرفا بحث بازپس گیری آرا را در شعارھای خود عنوان می کردند.
رفته رفته که بر میزان شھدا و شکنجه شدگان و دربندان و رفتارھای خشونت آمیز کودتاگران افزوده شد، فضای اعتراض از ھمان
جنش راه سبز - خاتمی؛ عزیزترین متھم دنیا http://www.rahesabz.net/print/8246/
1 von 3 20.01.2010 01:25
داخل ایران تغییر کرد و سپس ایرانیان خارج از کشور نیز مطالبات ھموطنان خود را که اینک فراتر از انتخابات رفته بود در جھان
منعکس می کردند.
آنچه این روزھا باقی مانده است، یک دولت کودتا است که ھرگز گامی به عقب نگذاشته و کماکان موج دستگیری ھا و حکم ھای
طولانی مدت برای زندانیان را در دستور کار دارد؛ اما از سوی دیگر یک جنبش اعتراضی کماکان صلح آمیز است که به نظر می
رسد رھبران اش به شیوه سیاست ورزان دنیا، راه مذاکره با کودتاگران را در پیش گرفته اند.
یعنی تنھا ابزار به جا مانده برای جنبش اعتراضی ایران که مبتنی بر عقلانیت است و در عین حال روشمند و قابل اجرا نیز می
نماید ھمین است که بدنه یک جنبش شعارھا و مطالبات خود را در خیابان ھا فریاد می زند و سپس رھبران جنبش نیز باید موج
این اعتراضات را از خیابان به سمت سطوح بالای حاکمیت ھدایت کنند. تا اینجای کار خرده بر ھیچ سیاستمداری وارد نیست.
چنانچه جناج مقابل نیز چنین می کند؛ راھپیمایی می سازد، مردم را کفن پوش می کند و با سناریوی پاره شدن عکس امام و
بی حرمتی به ایام عاشورا، فراخوان می دھد و یک اعتراض خیابانی تشکیل می دھد تا سپس حاکمان و رھبران آنھا با استفاده
از این راھپیمایی ھای خودساخته، بر جنبش و رھبرانش فشار بیاورند.
یعنی ھواداران دولت کودتا خودشان فراخوان اعتراض خیابانی می دھند و خودشان از تریبون ھای نماز جمعه و تریبون ھای دیگر
برای مردم شعارھای افراطی طراحی می کند و سپس با پخش گسترده آن شعارھا در رسانه ملی خود، چنین نشان می دھند
که مردم خواستار برخورد با سران فتنه و دستگیری معترضان و چه و چه ھستند و سپس رھبران کودتا و حتی گاھی رھبر ایران
در مقام یک سخنران با اتکا به ھمان راھپمیایی ھای خودساخته، چنین القا می کنند حاکمیت دارد کمتر از سقف مطالبات مطرح
شده در راھپیمایی مردمی ، با معترضان یا به تعبیر خودشان فتنه گران برخورد می کند.
حال در طیف اصلاح گرایان و معترضان، شاھدیم که بی فراخوان مردم به راھپیمایی می آیند و به تعبیر سران جنبش گاھی
شعارھای افراطی ھم مطرح می کنند. بر این اساس به نظر می رسد آقایان خاتمی، کروبی و موسوی اینک یک گام جلوتر از
رھبران ھوادار دولت ایستاده اند. یعنی ھیچ ضرورتی و زحمتی برای دعوت و فراخوان و شکل گیری یک راھپیمایی خیابانی
برایشان متصور نیست تا با نشان دادن میزان مطالبات راھپیمایی کنندگان، امتیاز مورد نظر را از حاکمیت برای ھمین مردم مطالبه
کنند. مردم بدون فراخوان رھبران، در ایام عاشورا حضور چشمگیر در خیابان ھا داشته اند و از ھم اکنون نیز به نبال حضور
خیابانی دیگر در راھپیمایی بیست و دوم بھمن ماه ھستند.
در این میان اصول سیاست ورزی حکم می کند که رھبران نیز راه خویش بروند . یعنی با دستی پر پای میز مذاکره بنشینند. بی
شک انتقادات و توقعات یک جنبش فراگیر از رھبران اش فراتر و بیشتر از یک جنبش دولتی و حکومتی خواھد بود. ممکن است
مردمی که با بیانیه و فراخوان حکومتی و دولتی به راھپیمایی می آیند دیگر متوسل به بیانیه ھای جدید و اعلام مواضع جداگانه
نشوند اما جنبش فراگیر و مردمی ایران به گونه ای دیگر است. تکثر و تنوع آرای بی نظیر ھمه ایرانیان، این جنبش را شکل داده
است و این جنبش است که نه تنھا بدون فراخوان به میدان می آید بلکه با حضور خود در راھپیمایی ھا، برای رھبران نیز
فراخوان می فرستد تا علاوه بر حضور و ھمراھی با مردم، بر سر مطالبات آنان با حاکمیت نیز مذاکره و گفتگو کند. ھمین تکثر نیز
سبب می شود تا از دل جنبش علاوه بر بیانیه رھبران، بیانیه ھای متفاوت دیگری نیز بیرون آید.
بنا بر این، وقتی خاتمی، میرحسین و یا شیخ مھدی کروبی در مقام رھبران جنبش قرار می گیرند، خود نیز آگاه ھستند که
ھرگونه بیانیه، نطق و کنش سیاسی آنان، ممکن است طیف وسیعی از منتقدان را در دل خود جنبش به واگویه وا دارد . اساسا
این نقطه قوت یک جنبش است که ھمه اعضای خرد و کلان آن صاحب ایده و نظر اند و به واسطه طرح دیدگاھھای مخالف خود
نباید طرد و ترک شوند. چه بسا در این رھگذر گاھی پا از انتقاد فراتر نھند و یکی از این رھبران را متھم به سازش و فراموشی
ملت کنند.
... و قرعه فال به نام خاتمی زدند!
به نام او که در قاموس و قبای سیاست ورزی اش، اعتدال و میانه روی، بیش و پیش از اقتدار و تحکم به چشم می آید. از ھر
سیاستمداری باید به تناسب توانمندی ھا و تخصص او انتظار داشت. خاتمی خاتم اخلاق است. خاتمی مثل کروبی نیست،
مثل میرحسین ھم نیست، اما کسی است که در ھشت سال دولت اش اگرچه یاران نزدیک را از دست داد و روزنامه ھای
ھمسو را در محاق توقیف داشت اما ھرگز خلق و خوی خرد و حقیر رئیس دولت فعلی را در او نمی دیدی که با مخالفان چون
جانیان برخورد کند و زندان ھای وسیع برایشان بسازد و اگر زندان کفاف نداد کل ایران را زندان کند. خاتمی ھیچ اگر نکرد ایران را
خون آشام و شرمنده جھان نساخت.
به یاد دارم روزی را که اقلیت مجلس محافظه کار ھفتم، راه به راه، طرح ھا و لوایح اصلاح طلبان را حذف و بیانیه نبوی و آرمین را
در صحن مجلس، پاره و دانشجویان را روانه زندان می کردند اما خاتمی در ھمان راھروھای پارلمان نامی بر آنان گذاشت که ھمه
.« اقلیت نجیب مجلس ھفتم » ؛ ما خبرنگاران منتقد را انگشت به دھان ساخت
جنش راه سبز - خاتمی؛ عزیزترین متھم دنیا http://www.rahesabz.net/print/8246/
2 von 3 20.01.2010 01:25
ما ھرچه گشتیم ھیچ نجابتی در این اقلیت که با ریاست حداد عادل اداره می شد، نیافتیم اما با گفتن ھمین یک صفت ساده،
گاھی خشم شان را فروکش می کردیم و از آنان نجابتِ نداشته را طلب می کردیم و چه راھھا که باز نمی شد تا گره ای از کار
ملت باز کنند ھمین اقلیت نا نجیب.
به گمانم خاتمی ھیچ اگر نکرد خوب یادمان داده بود که با ادبیات پسندیده و با زبان فاخر می شود گاھی یک بسیجی را رام
کرد تا اسلحه بر زمین بگذارد. در تمام این سالھا که خاتمی و ھواداران اندیشه او غائب بودند، گفتمان پرخاشگرانه احمدی نژاد
چنان بر کشور سیطره یافت که برادر بر برادر رحم نکرد در خیابان ھای شھر.
کسانی که این روزھا نگران سازش خاتمی و زبان تلخی ھای او با افراطیون ھر دو جناح ھستند به گمانم بیش از ھمه باید نگران
آتشی باشند که دارد اھالی نزدیکتر به آتش را می سوزاند.
برای ھمین است که در اوج نگرانی ھای جمعی برای سازش خاتمی، شاھدیم که زجر کشیده ترین زندانیان آزاد شده به دیدار
او می روند و پشت سید به نماز می ایستند. چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، کسانی که از شکنجه و تعرض و تحقیر در
کشور در امان نیستند، خانه ای جز خانه خاتمی، پناه شان نیست.. پس دایه دلسوز تر از مادر شدن را باید کنار گذارد و گذاشت
آنان که در خانه امنیت ندارند و ھر روز سایه مرگ تھدیدشان می کند مادری برای مام آشفته میھن بیابند تا آبی بر آتش بحران
بریزد و بعد آرام آرام پله ھای دموکراسی را در یک کشور استبداد زده طی کنیم.
در کشوری که اگر ولایت ھم با دگر اندیشان ھمراه شود، توپ خانه ھای سپاه، راه عبور از ولایت را ھم خوب بلد است که
چگونه ملت و ولایت را یکجا به آتش بکشند!
در کشوری که نه ھاشمی قدرتی در سپاه و نھادھای نظامی دارد و نه خاتمی و میرحسین؛ و سایه افراطی گری بخش ھایی
از نھاد ھای نظامی بر سر فعالان سیاسی چنان سنگین است که پاکستانی و افعانستانی شدن کشور دیگر یک فرض نیست و
به حقیقت نزدیک شده است، دیگر راھی باقی نمی ماند جز آنکه رھبران متفاوت جنبش، مکمل ھم شوند و یکی صحبت از تغییر
قانون اساسی کند (کروبی) و دیگری احترام به امام(موسوی) و دیگری نیز احترام به "اصل" ولایت فقیه (خاتمی) تا اول، خوی
خشونت کسانی که می خواھند به بھانه امام و ولایت کشوری را ویرانه و مردمی را به خاک و خون بکشند آرام گیرد و سپس در
یک روند مسالمت آمیز راھی برای مطالبات واقعی مردم گشوده شود.
یادمان باشد که این روزھا زندان ھا پر است از فعالان سیاسی و رسانه ای و دانشجویی؛ دیگران که آزاد ھستند ھم سایه
احضار و زندان چون شمشیر داموکلس بالای سرشان است و ترور استاد علی محمدی و شھید موسوی نیز ثابت کرد که می
شود ھرکسی در ھر جایگاھی در ایران ترور شود و بعد بدون ھیچ پیگیری قضایی و امنیتی اعلام کرد که مسئولیت خون شان با
اسرائیل و آمریکا است.
خاتمی مثل ھمه سیاستمداران متھم است به کوتاھی؛ اما یادمان باشد متھمان واقعی کسانی ھستند که دست شان به خون
ھم وطنان بی گناه مان آلوده است باید برای جلوگیری از آلوده ترشدنِ بیش از اندازه این دستھا فکری کرد.
یادم ھست برای آخرین روز ریاست جمھوری سید محمد خاتمی برای روزنامه ھمبستگی مطلبی نوشتم تحت عنوان خدا حافظ
عزیزترین متھم دنیا. و ھمان روز عرب سرخی عصو سازمان مجاھدین انقلاب که آن روزھا آزاد بود ھنوز، به روزنامه زنگ زد تا
بگوید: برای عزیزترین متھم دنیا خیلی زود دلتنگ می شویم وقتی متھمان واقعی، جان مان را بگیرند!
در کشوری که سایه مرگ بر سر معمولی ترین آدم ھای یک جنبش تا رھبران یک جنبش سنگینی می کند باید صبور بود و به
بزرگان جنبش نیز اعتماد کرد تا از دل این فاجعه، مردی از خویش برون آید و کاری بکند..
جنش راه سبز - خاتمی؛ عزیزترین متھم دنیا

Montag, 18. Januar 2010

سبزها؛ چه نباید کرد؟


سبزها؛ چه نباید کرد؟

سید ابراهیم نبوی



هیچ سرنوشت محتومی وجود ندارد، که بگوئی حتما پیروز خواهیم شد یا هیچ راهی برای پیروزی وجود ندارد. آنچه با اطمینان می توان گفت این است که همه چیز به تلاش و کوشش و خردمندی ما و به رفتار طرف مقابل وابسته است. امر محتومی وجود ندارد که به اطمینان آن بتوانیم از پیش خود را برنده بازی یا بازنده آن فرض کنیم. اما می دانم و می توانم بگویم که برای اکنون جنبش سبز چه نباید کرد و کدام راهها را نباید رفت.



اول، اینکه ما بی شماریم و این بی شمار بودن از نظر منطقی حقی را به ما می دهد، از نظر معادله قدرت موضوع مهمی نیست، چه کسی اثبات می کند که حق همیشه پیروز است؟ و مردم همواره به آنچه حق شان است می رسند؟ حداقل نگاهی به وضع سیاسی انسان در بخش اعظم جهان نشان می دهد که دیکتاتوری و پایمال شدن حق ملت ها یک موضوع واقعا موجود است. آنچه مهم است این است که این جمع بی شمار باید تبدیل به قدرت شوند، هزار نویسنده به یک رسانه قدرتمند، هزار ایرانی مهاجر به یک تشکیلات ایرانی قدرتمند، ده هزار دانشجوی دانشگاه به یک تشکل فعال دانشجویی، اولین کاری که نباید کرد تک روی و جدا شدن از جمع و به تنهایی کار کردن است. وقتی که برای تشکیلات می گذاریم، معمولا و ظاهرا وقتی است که باطل تلقی می شود، اما عملا چنین نیست، ما ایرانیان به دلایل مختلف و بخصوص در این موقعیت تاریخی به اندازه کافی تحت فشار حکومتی هستیم که مهم ترین تلاش اش تشکیلاتی نشدن جنبش سبز است. ما باید دست های همدیگر را بگیریم، این همراهی و همدستی راز بزرگ پیروزی ما خواهد بود.



دوم، تضاد اصلی ما و حکومت، بر سر دموکراسی خواهی و دیکتاتوری است، کسانی که می خواهند به دموکراسی برسند، در یک سو قرار دارند و کسانی که می خواهند حکومت استبدادی موجود ادامه یابد، در سوی دیگر هستند، چپ بودن یا لیبرال بودن، مذهبی بودن یا مذهبی نبودن، در ایران زندگی کردن یا مهاجر بودن، در درون حکومت بودن یا بیرون حکومت بودن، اینها مسائل بعدی است، سبزها نباید دشمنان تازه برای خودشان بسازند، هر کسی مخالف دیکتاتوری است، می تواند در جبهه سبزها قرار بگیرد و هیچ کسی حق ندارد او را از این صف بیرون کند.



سوم، رفتار خشونت آمیز خط قرمز ماست. سابقه جنبش نشان می دهد که حکومت و پلیس سعی می کند که ما را به رفتار خشونت آمیز وادار کند، چون آن راه را می شناسد و می تواند بر آن اساس عمل کند. کسانی که راههای خشونت آمیز را تجویز یا به آن عمل می کنند نمی توانند در حوزه جنبش سبز قرار بگیرند. طبیعتا واکنش نشان دادن نسبت به رفتار خشونت آمیز را نمی توان مبارزه قهرآمیز نامید، این ما نیستیم که خشونت را آغاز می کنیم، ما فقط تا آنجا که دستگیر نشویم فرار می کنیم. ما فقط در صورتی می توانیم امید به پیروزی داشته باشیم که از خشونت اجتناب کنیم.



چهارم، ما در جنگ روانی قرار داریم، مخاطب جنگ روانی نیز مردم هستند. بهترین سلاح ما نیز حضور خیابانی و فریاد های بر سر پشت بام است، اما اسلحه ما در جنگ روانی رسانه است. ما در عین حال که باید هر کدام یک رسانه باشیم، اما باید به سوی تشکیل رسانه بزرگ و معتبر و قدرتمند حرکت کنیم. در چنین رسانه ای سردبیران وقتی موفق می شوند که دو نکته را رعایت کنند، توهین نکنند، و سانسور نکنند. آنچه نباید سانسور شود، شیوه تفکر دیگران است و آنچه نباید مورد اهانت قرار بگیرد، اعتقادات و شخصیت افراد است. سردبیری بدون کنترل تفکر دیگران موفق ترین و ساده ترین کار است. به نظر من رسانه های ایرانی براحتی می توانند در کنار هم قرار بگیرند و از همدیگر حمایت کنند. برای همکاری آنچه لازم نیست دوست داشتن دیگری است و آنچه لازم است احترام گذاشتن به اوست.



پنجم: " ما" یعنی " جنبش سبز" باید موضوع گفتگوی رسانه ها باشد. نوشتن علیه دیکتاتوری و افزودن بر شمار حامیان و مخاطبان جنبش سبز، باید هدف اصلی ما باشد. من نمی توانم وقتی را که برای نوشتن علیه دیکتاتوری صرف کنم، برای پاسخ دادن به منتقدان جنبش سبز صرف کنم. دولت و پلیس اینترنتی تمام تلاشش را می کند تا مخالفان را به جان هم بیاندازد، اما ما نباید این بازی را بپذیریم و آن را ادامه دهیم.



ششم، اینترنت بهترین دفتر کار برای جنبش سبز است. داوطلبان بسیار زیادی برای کمک به جنبش وجود دارند و یک مهارت مهم و مورد نیاز سازماندهی نیروهای داوطلب است. نیروی داوطلب می تواند مشکل پول را به عنوان مشکل مهم جنبش سبز حل کند. ما نمی توانیم و نمی خواهیم در هیچ حالتی روی پول خارجی حساب کنیم، به همین دلیل باید یاد بگیریم چگونه از سرمایه اجتماعی به نام داوطلبان، کار تولید کنیم.



هفتم، تحمل کردن دیگران، به معنی یکی شدن با آنان نیست. وحدت در یک جنبش ملی در عین اینکه ضروری ترین موضوع است، اما بی معنی ترین واژه نیز هست. ما معمولا سعی می کنیم با ایجاد احترامات فائقه مثل " استاد سازی"، " رهبر سازی" و " مرجع سازی" یا " روشنفکر سازی" مخالفان مان را وادار به وحدت حول محور یک فرد کنیم، در حالی که باید رفتار شرقی خود را تغییر دهیم. ما برای همبستگی نیاز به یکی شدن و شبیه شدن نداریم، ما فقط باید بدانیم که یک نفر موقتا نماینده ماست و تا وقتی نماینده ماست ما از او حمایت می کنیم. این ما هستیم که رهبران مان را می سازیم و آنها را نماینده خودمان می کنیم تا کارمان راحت تر شود، اما همین رهبران هم باید برای ماندن در موقعیت رهبری تحمل همه اندیشه های مخالف را داشته باشند، وگرنه چه دلیلی داریم که خود را در جنبش سبز تعریف کنیم. ما نیاز به مردان بزرگ نداریم، مردان بزرگ در دموکراسی خطرناک ترین موجوداتند، آنها دیکتاتورهای آینده اند، ما نیاز داریم که به اختلافات مان احترام بگذاریم و دیگران را علیرغم اختلافی که با آنان داریم بپذیریم.



هشتم، نوشته اکبر گنجی را به نام " فروپاشی رژیم یا فروپاشی جنبش" بخوانید، اگر یک کار را باید بکنید، همین یک کار است. آن را جدی بگیرید. کلید بسیاری از درهای بسته ما در دست های اوست، درها را باز کنیم و پیش برویم.





*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

مارتین لوترکینگ: عطش ما به آزادى نباید با نوشیدن جام بیزارى


مارتین لوترکینگ: عطش ما به آزادى نباید با نوشیدن جام بیزارى و نفرت سیراب شود

حمید تکاپو

شبکه جنبش راه سبز(جرس):" با هم برای آزادی قَد علم کنیم با یقین به روزی که آزاد خواهیم شد..." این عبارت از دکتر مارتین لوترکینگ رهبر جنبش مدنی ایالات متحده و یکی از رهبران پرنفوذ جنبش حقوق مدنی جهان بود که آنرا حدود ۴۷ سال پیش در سخنرانی معروف «رویائی دارم» ایراد کرد و بدلیل پیگیری مبارزات منفی و غیرخشونت آمیز، نامش در تاریخ مبارزات مدنی جاودانه شد .

با اینکه روز ۱۵ ژانویه سالروز تولد این رهبر مقاومت مدنی می باشد، اما سومین دوشنبه از ژانویه هر سال در ایالات متحده «روز مارتین لوترکینگ» نامیده می‌شود و تعطیل رسمی است.

مارتین لوترکینگ جونیور متولد ۱۹۲۹، کشیش باپتیست مبارزی بود که بارها در راه مقاومت مدنی و گرفتن حقوق رنگین پوستان به زندان افتاد. او بدلیل آنکه در تمام طول مبارزات خویش، راهکار غیرخشونت آمیز را مانند مهاتما گاندی –رهبر انقلاب هند- پیشه خود ساخته و دیگران را به پایداری در مبارزه تشویق می کرد، اکنون بعنوان یکی از رهبران جنبش جهانی در راه آزادی و عدالت شناخته می شود. راهی که نلسون ماندلا آن را "راه دشوار آزادی" نام نهاده است.



درس های جنبش مبارزه مدنی از یکشنبه های خونین

در سال ۱۹۵۴ مارتین لوترکینگ به عنوان واعظ كلیسایى کوچک در شهر مونتگمرى آمریکا مشغول به كار شد و همزمان به صف فعالان مبارزه برای حقوق مدنى سیاهپوستان پیوست. درجامعه ای که یک سیاهپوست حتی اجازه نشستن بر روی صندلی اتوبوس را نداشت. آغاز مبارزات کینگ جوان، با بازداشت رزا پارکس -زن سیاهپوستی که با بلند نشدن از روی صندلی یک اتوبوس عمومی برای یک سفیدپوست دستگیر و زندانی شد- جرقه خورد. این اتفاق در اوایل دسامبر ۱۹۵۵ اتفاق افتاد و كینگ رهبرى اولین و بزرگترین اعتصاب غیرخشونت آمیز را كه تحریم اتوبوسرانى بود برعهده گرفت كه ۳۸۲ روز به طول انجامید. این مبارزه نهایتا به صدور بیانیه اى از سوى دادگاه عالى کشور در پذیرش اولین خواسته جنبش منجر شد. طى اعتصابات بعدی، كینگ و یارانش هم دستگیر شدند و هم مورد تهدید قرار گرفتند. در خلال ۱۱ سال حضور كینگ در جبهه مقاومت مدنی، او میلیونها کیلومتر سفر كرد و بیش از ۲۵۰۰ سخنرانى ایراد نمود و اعتصاباتى بزرگ مانند «اعتصاب در بیرمنگام آمریکا» را راه اندازی كرد.



او بیش از ۲۰ بار نیز دستگیر و زندانى شد. در جریان یکی از راهپیمایی های هواداران جنبش (مارس ۱۹۶۵)، خشونت نیروهای انتظامی علیه تظاهر‌کنندگان سبب توقف حرکت آنان شد و آن روز یکشنبه خونین نام گرفت که نقطه عطفی برای جلب حمایت عمومی مردم از جنبش حقوق شهروندی شد. جنبشی که براساس راهبرد (استراتژی) مبارزات بدون خشونت شکل گرفته بود. پخش تصاویر خشونت پلیس در یکشنبه خونین، همدردی عمومی با جنبش را شدیدا برانگیخت؛ اما جنبش راه خود را بر اساس استراتژی گاندی و مسیر غیرخشونت آمیز ادامه داد. کینگ حتی به راهپیمایان خیابانیِ جنبش تذکراتی در جهت رعایت عدم خشونت داده و توصیه کرده بود؛ "هم مواظب جاده و پیاده رو و مرز بین آنها باشند و از کنار حرکت کنند و هم آهسته، در سکوت و صلح جویانه حرکت نمایند، با امید به پیش." کینگ مانند دیگر رهبران جنبش های مدنی، سخنان خود را روی نیاز شدید جامعه به ایجاد تغییرات بنیادین در زندگی سیاسی و اقتصادی متمرکز کرده بود.



مقاومت منفی؛ نظم و مقررات نباید اهمیتی بیشتر از عدالت داشته باشند

در مسیر مبارزه و زمانی که فشار بر جنبش شدت گرفته بود و نیروهای امنیتی حتی کودکان پیوسته به این جنبش مدنی را دستگیر می کردند، فشارهای حکومت سبب شد تا جمعی از رهبران میانه رو تسلیم شده و طی نامه ای سرگشاده به فعالان جنبش از آنها بخواهند مقاومت را کنار بگذارند؛ چرا که "کارزار اعتراضیِ آنها زودهنگام است." در این مرحله مارتین لوترکینگ به شهر بیرمنگام رفت تا جنبش را رهبری کند. او دستگیر شد و آنگاه از زندان نامه‌ مهمی خطاب به همان رهبران جنبش نوشت و تأکید کرد "تشدید مبارزه‌ غیرخشونت آمیز به هیچ وجه زودهنگام نیست و اگر در این کارزار برخی قوانین غیرعادلانه شکسته می‌شوند، جز این راه دیگری پیش پای جنبش نمانده است." مارتین لوترکینگ می‌نویسد "نظم و مقررات نباید اهمیتی بیشتر از عدالت داشته باشند." او ایجاد تنش، خلاء و به وجود آوردن بحران را از پیش‌شرط ‌های مبارزه‌ غیرخشونت آمیز معرفی کرد تا حاکمان مجبور به مذاکره با جنبش و تن دادن به مصالحه و امتیاز دهی شوند.



دکتر کینگ در راستای مقاومت منفی علیه حکومت معتقد بود "ما دو نوع قانون داریم: عادلانه و ناعادلانه. من با سنت آگوستین هم عقیده ام که قانون ناعادلانه، اصلا قانون نیست. قانون عادلانه قاعده‏ای انسان ساخته است که با قوانین اخلاقی و قانون الهی مطابقت دارد. قانون ناعادلانه قاعده‏ای است که با قوانین اخلاقی هماهنگی ندارد. به گفته سنت توماس آکیناس، قانون ناعادلانه، قانونی انسانی است که در قانون جاودانه و قانون طبیعی ریشه ندارد. هر قانونی که شخصیت انسان را تعالی بخشد، عادلانه است، و هر قانونی که شخصیت انسان را تنزل دهد، ناعادلانه است. کلیه قوانین تبعیض آمیز ناعادلانه است؛ زیرا روح را آلوده و شخصیت را تخریب می کند." از نظر لوترکینگ قانون در برخی موارد در ظاهر عادلانه و در عمل ناعادلانه است. او به عنوان مثال می‏گوید: "من به دلیل راهپیمایی بدون مجوز دستگیر شده ام. وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راهپیمایی، هیچ اشکالی ندارد. اما چنین قانونی وقتی ناعادلانه می شود که برای ایجاد و حفظ تبعیض و نفی حقوق اولیه شهروندی، مانند اجتماع و اعتراض مسالمت آمیز بکار رود." مارتین لوترکینگ خصوصیات یک فرد نافرمان مدنی را اینگونه برمی‏شمارد:


"کسی که قانون ناعادلانه را می شکند، باید علنی و صمیمانه آنرا انجام دهد و با رضایت کامل جریمه و مجازات را بپذیرد. من معتقدم فردی که قانونی را که وجدان به او می گوید ناعادلانه است، می شکند و به این دلیل به زندان می رود تا وجدان جامعه را نسبت به ناعادلانه بودن آن آگاه گرداند، در واقع بیشترین احترام را برای قانون قائل است."



ما نمى توانیم به عقب بازگردیم

دکتر لوترکینگ که در مسیر سخت مبارزات مدنی از پشتیبانی آزادیخواهان جهان برخوردار شده بود، بدلیل اینکه در مبارزات خود از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی (مبازات بی خشونت) پیروی می‌کرد، در سال ۱۹۶۳ به عنوان مرد سال از سوی مجله تایم برگزیده شد و یکسال بعد به عنوان جوانترین فرد، جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. اوج فعالیت‌های مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دهه ۱۹۶۰ و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. او در سال ۱۹۶۳ در گردهمایی بزرگ هواداران جنبش که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را به‏نام "رویایی دارم" انجام داد که از مهمترین سخنرانی‌ها در تاریخ آمریکا به‌شمار می‌آید. کینگ در آن سخنرانی مانیفستی از مبارزات غیرخشونت آمیز را برای همه جهانیان ارائه و خاطرنشان کرد "عطش ما به آزادى نباید با نوشیدن جام بیزارى و نفرت سیراب شود. شیوه و عزم بلند ما در مبارزه مى بایست تا ابد، مبتنى بر کرامت و اصول باشد. ما نباید اجازه دهیم تا اعتراض سازنده ما به خشونت فیزیکى انحطاط پیدا کند.

خشونت حیرت انگیزى که اخیراً جنبش را به کام خود کشیده، نباید ما را نسبت به همه مخالفان جنبش بدگمان کند. ما نمى توانیم راه را به تنهایى طى کنیم. با قدم گذاشتن در راه باید میثاق ببندیم که همواره به جلو گام برداریم. ما نمى توانیم به عقب بازگردیم. روزی این ملت برخواهد خاست و به معنای حقیقی زندگی خواهد کرد."



پرهیز از خشونت در راه رسیدن به دموکراسی؛ هم تاکتیک هم استراتژی

لوترکینگ همانند گاندی معتقد بود که در راه مبارزه، ابزار مورد استفاده مبارزان باید به اندازه اهداف، خالص باشد. وی بر این باور بود در مسیر مبارزه "خشونت امری غیراخلاقی است و حرکت در مسیر عدم خشونت عین اخلاق" است؛ از دیدگاه او برای تحول درخود، دیگران و جامعه، باید مسیری سخت و منطقی را تحمل کرد. بعقیده او "هر گاه در یک جنبش محبت نقصان یابد، اسلحه مطرح می‏شود." وی راه حل ریشه ای مشکلات ملی و جهانی را ایجاد یک فرایند صحیح آموزشی می دید و معتقـد بود که "اگر فرایند آموزش قدرت انتقاد و تفکر را از افراد بگیرد و فقط در محیطی بسته ارایه شود، جامعه دچار مصیبتی بزرگ خواهد شد." کینگ همچنین درسی دموکراتیک را به جنبش های مبارز برای دموکراسی خاطرنشان کرد که "هیچ چیز خطرناک‌تر از این نیست که جامعه‌ای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس می‌کنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می‌کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، نا خود‌آگاه می‌خواهند که آن جامعه ‌را نابود کنند." لوترکینگ معتقد بود در جامعه کسی نمی‌تواند سوار شما شود مگراینکه شما خم شده باشید و به او اجازه سواری دهید."



بر این اساس، ویژگی‏های مهم درباره نافرمانی مدنی در اندیشه و روش مبارزاتی دکتر لوترکینگ قابل یادآوری است:

- قانون ناعادلانه، قاعده‏ای انسان ساخته است که با قوانین اخلاقی و قانون الهی مطابقت ندارد.

- در مسیر مقاومت مدنی و مبارزه بدور از خشونت، باید به تمام مراحل فکری و مبارزاتی پایبند ماند.

- مذاکره، هدف اصلی عمل مستقیم بی خشونت است.

- عدالت (صلح و آرامش مثبت) مهمتر از نظم (صلح و آرامش منفی) است.

- نقض قانون ناعادلانه به شکل علنی و صمیمانه.

- پذیرش جریمه و مجازات با رضایت کامل.

- آگاه کردن وجدان جامعه نسبت به ناعادلانه بودن قوانین موجود.

- اجتناب ناپذیر بودن خشونت در صورت ادامه نابرابری و سرکوب مبارزان.

- الزام پاک بودن ابزار مبارزه همانند هدف مبارزه.



این رهبر بزرگ جنبش مبارزه مدنی و پیرو مکتب بدون ‌خشونت گاندی، بعدازظهر ۴ آوریل ۱۹۶۸ و در سن ۳۹ سالگی، در حالیکه داشت خود را برای یک سخنرانی آماده می‌ کرد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. به همین مناسبت، یکی از روزهای تعطیل فدرال (سراسر) در آمریکا مصادف است با دوشنبه ۱۸ ژانویه برابر با ۲۸ دیماه که بیشتر ادارات دولتی و مدارس تعطیل هستند

Mittwoch, 13. Januar 2010

بدنبال انتقاد مشايي از مديريت پيامبران الهي ؛اصولگرایان: مشایی توبه کند


بدنبال انتقاد مشايي از مديريت پيامبران الهي ؛اصولگرایان: مشایی توبه کند / آماده افشای انحرافات مشايي هستیم
اظهارات اخیر رحیم مشایی رییس دفتر محمود احمدی نژاد در خصوص مدیریت پیامبران الهی با واکنش تند براخی اصولگرایان و حامیان دولت مواجه شد.

فارس: رئيس دفتر رئيس‌جمهور در اظهاراتي تأمل‌برانگيز مدعي شد پيامبران الهي به درستي مديريت را در جامعه خود پياده نكردند و در تحقق عدالت ناكام ماندند.

اسفنديار رحيم‌مشايي روز يكشنبه در پانزدهمين جشنواره تحقيقاتي علوم پزشكي رازي گفت: بسيار باعث افتخار است حضور در محفلي كه دانش بنيان است. بر مدار ارزش علم هويت و شكل پيدا كرده و ماموريت بزرگ تجليل، تكريم و تعظيم كوششگران عرصه علم و فناوري و دانش را تعقيب مي كند.

وي اضافه كرد: ابتدا مايل هستم سلام گرم رئيس جمهور را به شما ابلاغ كنم كه به دليل تقديم برنامه پنجم توسعه همه جانبه ايران بايد امروز صبح در مجلس حضور پيدا مي كرد از حضور در اين جلسه بازماند اما قلب و روح وي در گرو محافلي چنين و همنشيني با دانشمندان و محققان و پژوهشگران است.

رئيس دفتر رئيس جمهور از تلاش تلاشگران عرصه پژوهش و علم و فناوري و به ويژه اين جشنواره رازي تشكر كرد و گفت: از همه اساتيد، پژوهشگران كه در اين جشنواره نقش داشتند و پايه گذار آن بودند و همه افرادي كه در دولت و به ويژه خواهر گرامي دكتر مرضيه وحيددستجردي تشكر مي كنم. همچنين تلاشهاي معاونت علمي و فناوري رياست جمهوري كه با حضور دكتر سلطانخواه فصل جديدي را شروع كرده است را ارج مي نهم.

مشايي با اشاره به حضور دو زن در سمت معاونت علمي و فناوري رياست جمهوري و وزارت بهداشت براي اولين بار در جمهوري اسلامي ايران گفت: يكبار ديگر در اين پايگاه تكريم و تعظيم مي كنم حضور پرشور و موثر زنان ميهن عزيز اسلامي ايران را كه نشان دادند مي توانند پايه گذار بخش جديدي از دستاوردهاي بزرگ در كشور باشند كه در سايه مديريت عاليه زنان در كشور عزيزمان تحقق خواهد يافت.

وي به نامگذاري جشنواره تحقيقات علوم پزشكي به نام حكيم زكرياي رازي اشاره و خاطرنشان كرد: ذكر نام رازي، راضي كننده خدا است. چرا كه رازي و چون رازي كسان ديگري كه آمدند و هرگز نرفتند زيرا اينان خورشيدهايي بودند كه طلوع كرده و هرگز غروب ندارند زيرا بزرگ بودند و نه تنها به زمانه خود بلكه به همه زمان تعلق داشتند.

رئيس دفتر رئيس جمهوري تكريم جايگاه ويژه دانشمندان در جامعه و متن زندگي را شكر نعمت الهي دانست و گفت: فهم اهميت و عظمت يك نعمت مهمترين بخش شكر نعمت است. چه كسي كه فهم نكرده باشد ابعاد نعمت را، هرگز نمي تواند شاكر نعمت باشد و اين يك قصه بيش نخواهد بود.

وي گفت: درك ابعاد وجودي شخصيت هاي بزرگي همچون رازي، بر همه انسانها به ويژه براي ملت بزرگ ايران يك واجب عيني است. اگر كسان ديگري در اين مسير از ما سبقت گرفتند از مسئوليت ما در اين شناخت هيچ كم نخواهد كرد.

مشايي با اشاره به نكاتي كه در مورد تحقيقات و پژوهش از سوي وزير بهداشت و معاون رئيس جمهوري مطرح شد، گفت: نكات اميدبخش و راهگشا و راهبر در پيگيري برنامه هاي آتي كه بايد دولت در زمينه توسعه بستر پژوهش در كشور تعقيب كند، بيان شد.

وي گفت: 30 سال پيش كه انقلاب كرديم، حقيقت انقلاب ما يك بازگشت بود. ما ملتي نيستيم كه از نقطه صفر آغاز كنيم، انقلاب اسلامي ما آغاز از نقطه صفر نبود. ما بازگشت به حقيقت وجودي خودمان را به عنوان ملت بزرگ ايران درخواست كرديم. اگر اين در حوزه سياست تبديل شد به يك پديده و اثر گذار در عرصه جهاني از اين جهت بود كه معادلات سياسي جهاني اين انقلاب را بر نمي تابيد. موج اين انقلاب در عرصه سياست برهم زننده معادلات سياسي بين المللي بود، چنانكه شد، همچنان هست و خواهد بود. اما حقيقت انقلاب ما حقيقت فرهنگي بود، حقيقت علمي بود، حقيقت معرفتي بود. بازگشت به جايگاه شايسته ملت ايران.

مشايي اضافه كرد: تحقير چنين ملتي موتور حركت اصلي انقلاب ملت بزرگ ايران بود. ملت بزرگ ايران اين تحقير تاريخي را برنتابيد و اين نهضت بزرگ را بر پايه دريافت هاي روشن از حقيقت اسلام و ايران شروع كرد.

رئيس دفتر رئيس جمهور با تاكيد بر اين نكته كه قصد ورود به اين بحثها را نداشته است، يادآور شد: تجديد حيات فكري كه در سايه انقلاب اسلامي در ايران آغاز شد، براي به ثمر نشستن با حداكثر ظرفيت خودش، نيازمند تجديد حيات علمي است. اگر گمان ببريم كه بازگشت ما به ارزشهاي ديني، اسلامي و فرهنگي كشور در سطح ظاهر در حال توقف باشد و ما تنها در شكل و ظاهر و در قالبها نشانه هاي استمرار ارزش را جستجو كنيم و پايه هاي اصلي آن را مستقر نكنيم به استواري، نتيجه اين خواهد بود كه پرچمي كه برافراشته مي شود، اين پرچمي كه به فروغ و ظهور مي رسد در تندبادها از جا كنده خواهد شد. تلاشهاي مردمان در دنيا و در دوره ها و زمانها همگي به نتيجه نرسيده است. چه بسا حركت هاي رو به جلو و ارزشمند در دوره هاي مختلف توسط آدميان نتيجه بخش نبوده است چون پايه ها به استواري زده نشده است. يعني ظرفيت يك بناي جديد مستحكم و بزرگ را نداشته است و در فشاري و لغزشي فروريخته است. اين موضوع علمي است و اصولي و منطقي است.

وي اظهار داشت: اگر ما بخواهيم پايه هاي تمدن نويني را آنچنان كه امام (ره) و رهبر عزيز انقلاب فرموده اند بنيان بگذاريم، هيچ راهي جز تجديد حيات علمي در ايران وجود ندارد. اين رويا و خيال است كه كسي گمان ببرد مي تواند حرف هاي درشت سياسي بزند، مي تواند مواضع تند و تيز و كلان و گنده اي در حوزه هاي مختلف بگيرد و اين به نتيجه برسد. امكان ندارد. تنها راه آن است كه تجديد حيات ملت ايران و آغاز فصل جديد زندگي براي ايرانيان بزرگوار را با تجديد حيات علمي سامان ببخشيم، پايدار كنيم و ماندگار كنيم. هيچ راه ديگري پيش روي ملت ايران گشوده نيست. اين سنت الهي است.

* متاسفانه دريافت درستي از حقيقت مكتب انبيا ارائه نمي شود
مشايي با ابراز تاسف از اينكه بسياري از مطالب به خوبي تبيين نشده اند، گفت: انبيا و مكتب شان دانش بنيان بوده اند. متاسفانه دريافت درستي از حقيقت مكتب انبيا ارائه نمي شود. شخصيت صلحا، اوليا و اوصيا الهي خوب تبيين نمي شود. وقتي ما مي گوييم حضرت موسي (ع)، حضرت عيسي (ع) و حضرت محمد (ص) گمان مي كنيم كه اينها معلم اخلاق بوده اند. البته معلم اخلاق هم بوده اند اما حقيقت اينها به معلمي اخلاق محدود و بسنده نمي شود. انبيا مديران جامع الاطرافي هستند كه مي خواهند عدالت را برقرار كنند.

وي اضافه كرد: خب عدالت را براي چه برقرار كنند؟ آيا عدالت فقط يك احساس است. يك احساس دروني فطري، يك جاذبه باطني است كه ارزش ذاتي دارد و ما بايد صرفاً عدالت را مستقر كنيم. يا اينكه عدالت آغاز كار است به اين معنا كه بستر فراهم شود و عوامل موئده پديد آيند، موانع حذف شوند، مقتضيات موجود شوند، موانع مفقود شوند كه چه اتفاقي بيافتد كه همه ظرفيت ها براي شكوفايي انسان فراهم شود.

مشايي گفت: برخي گمان مي برند كه جامعه مطلوب و توحيدي و آرماني جامعه اي است كه انسان در آن گناه نكند، ظلمي نشود، فسادي نشود، دزدي نشود، قتلي نشود، فقيري گرسنه نخوابد. نبود همه اينها خوب است اما اين جامعه آرماني نيست. اين جامعه، جامعه مقدماتي است. اين جامعه تازه امكان بروز استعداد و شكوفايي ظرفيت ها انسان را فراهم مي كند.

رئيس دفتر رئيس جمهور اظهار داشت: پيامبران كه براي عدالت آمدند كه البته به اين نقطه نرسيدند، هيچ كدام نرسيدند. اصلاً نزديك آن هم نشدند. البته بخشي از اين صحبتها به اين موضوع مربوط مي شود اما بايد توجه داشته باشيم كه اگر حضرت عيسي (ع) 30 سال پيامبر است و سرانجام 30 سال رسالت او اين است كه مسيحيان مي گويند او را به صليب كشيدند، اما ما بنا بر قرآن مي گوييم فرد ديگري به صليب كشيده شد. فرق نمي كند در هر حال حضرت عيسي (ع) مديريت اش منتفي شد.

وي ادامه داد: اگر حضرت عيسي (ع) به جاي 30 سال 300 سال پيغمبري مي كرد، پيغمبري هم از نوع معلم اخلاق صرف نبينيم و از نوع مديريت جامعه ببينيم، چكار مي كرد؟ مطمئن باشيد كه مي رفت براي تحقق عدالت.

قد نسلهاي بعد از رازي كوتاه ماند
مشايي گفت: جمله اي استراتژيك عرض مي كنم در مورد تحقق عدالت. امروز كه ما به رازي افتخار مي كنيم معنايش اين است كه قد بلند رازي از اعماق تاريخ پيدا است. اما همه آن مربوط به قد بلند رازي نيست بلكه اين مربوط به كوتاه ماندن قد نسل هاي بعد از رازي است كه رازي همچنان استوار در اعماق تاريخ باقي مانده است.

* خدا ميلياردها آدم خلق كند 200 تا بوعلي سينا از توي آنها دربيايد هنر نيست
وي خاطرنشان كرد: بعد از هزار سال ما به بوعلي سينا افتخار مي كنيم. بوعلي سينا خيلي قابل افتخاركردن است. افتخار مال اين است كه در عصر و زمان خودش قامت رعنا و زيبا داشته است و برجسته بوده است اما قرار نيست كه بوعلي سينا افتخار هزار سال بعد آدميان هم باشد. اين نشانه فقر جوامع در ساليان و سده ها است. چرا اين اتفاق افتاده است، به خاطر اينكه فرصت شكوفايي انسانها در دوران هاي مختلف پديد نيامده است. الآن ميلياردها آدم در دنيا است اما چند بوعلي سينا داريم. قرار باشد كه چند تا آدم بوعلي سينا شوند، اين افتخار نيست. خدا ميلياردها آدم خلق كند 200 تا بوعلي سينا از توي آنها دربيايد هنر نيست.

رئيس دفتر رئيس جمهور گفت: معلوم است كه اين موضوع با حكمت الهي همخواني ندارد. معنايش اين است كه بنا بر اين نبوده است. بنا بر اين است كه بيس (پايه) آدم ها بوعلي سينا باشد. دوره آخر الزمان كه البته آغاز زندگي انسان ها است. دوره آخر به معناي پايان نيست، آغاز و بالاترين دوره است. آنجا هم پايه انسانها بوعلي سينا نيست. اگر غير از اين باشد بايد ما شك كنيم به حكمت الهي.

برويد زندگي نوح را پيدا كنيد، مديريت نكرده، 950 سال بوده اما مديريت جامع نكرده است

رئيس سابق سازمان ميراث فرهنگي كشور اضافه كرد: اگر حضرت عيسي (ع) موفق مي شد 300 سال مديريت مي كرد جامعه را، حضرت موسي (ع) هم 500 سال مديريت مي كرد. البته اين سالها را من از خودم نمي گويم بلكه در قرآن در مورد سن نوح نيز نكاتي گفته شده است كه 950 سال بوده است. اما برويد زندگي نوح را پيدا كنيد، مديريت نكرده، 950 سال بوده اما مديريت جامع نكرده است. نتوانسته عدالت را برقرار كند.

* پيامبران نتوانستند عدالت را برقرار كنند
مشايي يادآور شد: پيامبران نتوانستند عدالت را برقرار كنند. تاريخ را ببينيد. 300 سال مديريت جامع حضرت عيسي (ع) بود اصلاً تاريخ عوض مي شود و ممكن است زمان آمدن پيامبر اسلام عوض مي شد. ما كه نمي توانيم بگوييم حتماً بايد همين زمان بيايد. چون يكي از علت هاي آمدن انبيا مربوط است به اينكه خاصيت دين گذشته براي هدايت مخدوش شده باشد. معنايش اين است كه اگر او (عيسي) مي توانست پرچم‌هاي بلند هدايت را بر فراز نقطه هاي عالم به اهتزاز درمي آورد، ماموريت پيامبر جديد هم متحول مي شد.

وي در خصوص پيامبر اسلام (ص) نيز گفت: پيامبر اسلام هم فصل جديدي است كه بايد ديد ايشان چقدر مديريت كرده است. اما اگر اينها مديريت مي كردند، عدالت را برقرار مي كردند چون عدالت پايه است. من از خودم نمي گويم اين نص قرآن است. "ما پيامبران را فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان قرار داديم كه مردم به قسط قيام كنند. " اين آغاز است و بدون اين هيچ اتفاق ميمون و مباركي نمي افتد.

تاريخ محروم است از اتفاقات مباركي كه خدا براي بشر مي خواست ولي بشر نخواست
مشايي اظهار داشت: تاريخ محروم است از اتفاقات ميمون و مبارك فراواني كه خدا براي بشر مي خواست ولي بشر نخواست و نشد. چه زماني خواهد شد. هر پيغمبر و مديري كه مي خواهد عدالت برقرار كند، راهش چيست.

وي گفت: آن عزيزي كه خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد چطور جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. مكانيزم توسعه عدالت در دنيا چيست. اين را بايد گفتگو كنيم.

*اگر امام زمان (عج) موفق مي شود به توسعه عدالت در دنيا، راهش توسعه علم است

مشايي تاكيد كرد: مطمئن باشيد و من از سر يقين مي گويم و هركسي اختلاف دارد مي توانم با او گفتگو كنم. هيچ راهي براي هيچ فردي، هيچ نبي و هيچ مرسلي براي تحقق عدالت وجود ندارد الا اينكه علم را بگستراند. اگر امام زمان (عج) موفق مي شود به توسعه عدالت در دنيا، راهش توسعه علم است.

رئيس دفتر رئيس جمهور اظهار داشت: حال مي بينيم كه تاريخ علم هم مشكلات زيادي دارد و محروميت هاي تاريخي بشر از علم وجود داشته است. الان درجه علم كجاست، مي توانست هزار سال پيش محقق شود. دليلي ندارد، چرا كه عظمت مي خواست.

وي گفت: آن كسي كه جهان را پر از عدل و داد مي كند پايه انسانيت را ارتقا مي دهد، مسيرش توسعه علم است. چون راه ديگري وجود ندارد.

مشايي با اشاره به نكاتي كه در مورد علم و دانش در كليپ جشنواره نمايش داده شد، گفت: شما (خطاب به حضار) به اين بيانات نيازي نداريد چون اهل اين حوزه هستيد و اين را لمس مي كنيد. بيان تاكيد است براي اينكه فراموش نكنيد.

وي با تاكيد بر لزوم توجه به هويت ملي گفت: ملت بزرگ ايران اگر مي خواهد بازگشت و رجعتي داشته باشد، نه به گذشته بلكه به جايگاه گذشته خود در مقياس جهاني بايد افتخار آميز فكر كند. افتخار آميز زندگي كند. بايد مغرور باشد بايد احساس افتخار كند. هويت ملي ايراني اگر قابل افتخار است و اگر نام ايران موجي از عشق و شور در جان هاي ما مي آفريند. بايد ببينيم ريشه اش چيست. آيا اين يك الفت از سر عادت است يا يك علقه از سر معرفت است. دومي قيمت دارد، اولي قابل معامله است خيلي ها بودند آدم هاي مدعي كه بر سر وطن خود را باختند، اما آدم هايي بوده اند كه براي اين سرزمين جانبازي كرده اند، همين آب و خاك.

مشايي با بيان اينكه ما غرور ملي مي خواهيم گفت: غرور ملي بدون غرور علمي تحقق ناپذير است و حق همين جا است و شما مي دانيد و من براي ثبت در تاريخ زندگي مان يادآوري مي كنم كه مادام كه در عرصه علم و فناوري قدرت رقابت با جهان با همسايگان و در سطح منطقه و جهان را نداشته باشيم ادعاي داشتن آينده روشن تر يك خيال است. اما سئوال اين است كه مي توانيم داشته باشيم . بله مي توانيم.

وي اظهار داشت: تاريخ ما كه بازگشت مي دهيم به ميراث تاريخي و ارزشگذاري مي كنيم براي اينكه يادمان نرود ما كه بوده ايم. نسل هاي نو بدانند همچنان كه ما در گذشته پيشتاز عرصه علم و فناوري بوديم امروز هم شدني است. امروز فرق انقلاب با همه تضييقات و محدوديت ها و تحريم ها و 10 سال و 8 سال جنگ سنگين و نابرابر و ناجوانمردانه، فرزندان ما آمده اند آينده كشور را رقم بزنند.

رئيس دفتر رئيس جمهور اضافه كرد: عرصه علم وسيع و گسترده است و رقابت در عرصه هاي علمي و فناوري هاي نوين اولويت دارد. در همه حوزه ها، در پزشكي، مخابرات، اطلاعات، انرژي اينها عرصه هاي جدي رقابت است و آينده از آن كسي است كه اينها را در اختيار دارد. ما بزرگي و پيشرفت ملتهاي ديگر را هم مي خواهيم. غرور ملي ما از منظر انساني است تا در جهان، جهاني پر از مهر بسازيم. چون جهان پر از مهر است كه براي همه مفيد است وگرنه يك گوشه پر از مهر در اين جهان متحد، يكپارچه و مرتبط قابل ساختن نيست. گوشه اي پر از مهر باشد و گوشه اي پر از قهر باشد. جايي محبت پر شده باشد و جايي نفرت نشسته باشد.

وي ساختن جهان پر از مهر را ماموريت جديد جامعه انساني دانست و گفت: اين جامعه انساني هويت جهان واقع را دريافته است و به سمت ساختن يك جهان متحد و يكپارچه مي رود و مي فهمد كه اين تنها راه است.

مشايي در خصوص ظرفيت علمي كشور گفت: بر دولت فرض و واجب است كه نگاه بلندي براي توسعه عرصه پژوهش در علم و فناوري باز كند. حركت هاي خوبي آغاز شده است. اينكه معاونت علمي ايجاد شده است به معني معاونت اجرايي نبوده و يك معاونت سياستگذاري و پشتيباني است و در نهاد رياست جمهوري در تشكيلات جديد حسب نظر شخص رياست جمهوري هم مركزي را براي پشتيباني و نظارت در نظر مي گيريم كه ببينيم واقعاً فرآيند علم و پژوهش در كشور چگونه است و روند حمايت از پژوهشگران كشور را رصد كنيم.

وي اضافه كرد: كارهاي خرده ريز بايد برود جاي ديگر و اولويت آن پايين بيايد و كارهاي اساسي تر تعقيب شوند. بنا به دستور رياست جمهور انشاء الله از سال 89 بناي دانشگاه بزرگ علوم و فنون نوين و پژوهشگاه بزرگ علوم و فنون نوين در ايران ايجاد خواهد شد. دستور جديد رئيس جمهور است كه بتوانيم در عرصه هاي جديد ظرفيت ها را شناسايي كنيم.

مشايي تاكيد كرد: ظرفيت هم پيش از شناسايي بايد تزريقي در جامعه اتفاق بيافتد. بايد فرهنگ گرايش به علوم و فنون جديد را در بطن دانش آموزان و بچه هاي كوچك را جاري و ساري كنيم. عشق به فنون ايجاد را در آنها ايجاد كنيم. بعد از آن تازه مي فهميم كه ظرفيت چيست. توانمندي چيست. چون كسي كه با اين حوزه آشنا نيست، شناسايي توانايي او هم آسان نيست. رسانه به ويژه رسانه ملي مسئوليت خواهد داشت كه با كمك دستگاههاي مسئول و معاونت علمي و وزارتخانه هاي بهداشت و علوم اين كار انجام شود.

رئيس دفتر رئيس جمهور افزود: بستر فراهم كنيم، زمينه را ايجاد كنيم. اگر امكانات كه پراكنده است خوب مديريت شود و كارهايي هم شروع شده است، نتايج خوبي خواهد داشت.

مشايي با اشاره به دستاوردهاي بزرگ دانشمندان ايراني خاطرنشان كرد: ديروز گزارشي را از يكي از اساتيد مي شنيدم كه افتخار آميز بود در ژن درماني. ما داريم در بالاترين سطح دنيا عمل مي كنيم اما پراكنده است و آدم افسوس مي خورد . اين آقا را بايد در زرورق مي گذاشتند تا بماند و در ويترين نمايش اش دهيم.

وي افزود: ما در كشور خيلي هزينه مي كنيم اين افتخار است. امروز مي خواهند چهره سياهي از ايران به نمايش بگذارند چون منطق ايران را نمي دانند. چطور اين چهره را تغيير بدهيم. يك راه اين است كه ما پرچم هاي دانش مان را بالا ببريم. همين موضوع انرژي هسته اي، آنها هم مي دانند بمبي در كار نيست و فايده اي ندارد. آنها نگران بمب بزرگ تر هستند كه نام ايران در دنيا انفجار است. اين بمب است.

مشايي با اشاره به سفر به آمريكاي جنوبي و اعطاي يك دستگاه نانواسكوپ به كشور ونزوئلا گفت: خوشبختانه پروژه هاي بسيار بزرگي در دست اجرا است. برخي از آنها محرمانه است و برخي ديگر نيز شما مي دانيد. همه اهل فن و مردم مطلع نيستند و اميدواريم خبرهاي خوبي داده شود. در اين سفر گفتيم هميشه صنايع دستي مي بريم اما من از دوستان تلاشگر در عرصه علم و فناوري خواستم كه نانواسكوپ هديه بدهيم به رئيس جمهور برزيل و رئيس جمهور ونزوئلا. دوستان از فرصت استفاده كردند و گزارشي ارائه دادند و سئوال آنها اين بود كه شما در اين مدت كوتاه چطور اينقدر پيشرفت كرديد كه دوستان پاسخ دادند كه اگر شما ملت ايران را بشناسيد ديگر اين سئوال را نمي پرسيد.

وي اظهار داشت: آن زمان كه ما ارجاع مي دهيم آنها را به گذشته، آنها تازه متوجه عظمت ملت ايران مي شوند. از اين دست توانايي ها ما فراوان داريم.

رئيس دفتر رئيس جمهور گفت: اميدوارم در سايه يك سري برنامه ريزي هايي كه خوشبختانه با آهنگ خوبي آغاز شده است، بتوانيم يك فصل شايسته ملت ايران ايجاد كنيم. ايران يعني اسلام ناب، علي، عشق، ايران را كسي پرچم اش را بالا ببرد در دنيا عبادت بزرگي كرده است. بخواهيم و نخواهيم دين، حقيقت، خدا و توحيد و نبوت و معاد با ايران گره خورده است. اي آن كسي كه دلت براي دين مي سوزد بدان كه امروز بالا بردن پرچم ايران يكي از بزرگترين كارهايي است كه مي توان براي دين كرد.

وي افزود: اگر كسي رضايت خاطر پيامبر اسلام (ص) و تبسم بر چهره علي (ع) و زهرا (س) را مي خواهد امروز بايد بكوشد كه نام ايران با عزت در دنيا طنين‌انداز شود

افشای حساب های بانکی سران جمهوری اسلامی ایران در خارج


افشای حساب های بانکی سران جمهوری اسلامی ایران در خارج



سران فعلی رژیم ایران بمراتب از رژیم گذشته بد تر اند، زیرا اینها زیر نام اسلام ناب محمدی و با نظارت صاحب زمان مملکت را غارت می کنند و از نظر اقتصادی مردم را به خاک سیاه نشانده اند و از نظر اجتماعی، جامعه را به قرون وسطا بر گردانده اند.

1- رهبر جمهوری اسلامی (ولی فقیه) سید علی خامنه ای، در بانک "اشپار کاسه" در فرانکفورت آلمان، بشماره حساب بانکی 234075617، مبلغ 112 میلیون و صد هزار مارک ازسال 1997 تاکنون. در کرنر بانک ژنو درسویس بشماره حساب بانکی 217824، مبلغ 97 میلیون دلار آمریکائی و در کانتوناله بانک لوزان در سویس بشماره حساب بانکی 71713، مبلغ 73 میلیون و دویست هزار دلار آمریکائی.

2- علی اکبر هاشمی رفسنجانی، در یونیون بانک سویس، در ژنو، بشماره حساب 223870390، مبلغ 532 و نیم میلیون فرانک سویسی و در بانک سوسایتی جنرال زوریخ در سویس بشماره حساب بانکی 30064183 مبلغ 477 میلیون و دویست هزار مارک از سال 1997 و در بانک اشپارکاسه سیبورگ آلمان بشماره حساب 2957132 مبلغ 238 میلیون و دویست هزار مارک از سال 1997 میلادی ببعد.

3- محمد علی تسخیری در بانک سوسایتی جنرال در ژنو (زوریخ) سویس بشماره حساب بانکی 500032654، مبلغ 280 میلون و هفتصد هزار مارک آلمانی از 1997 و در بانک میدلند لندن در انگلیس بشماره حساب بانکی 150270- 832، مبلغ 12 میلیون ودویست هزار پوند انگلیسی و در بانک درسدنر دوسلدورف آلمان بشماره حساب بانکی 8354783، مبلغ 48 میلیون و سیصد هزار مارک آلمانی از سال 1997

4- محمد گلپایگانی، کریدیت بانک سویس در ژنو بشماره حساب بانکی "سی ای او 7680"، مبلغ 85 میلیون و هفتصدهزار فرانک سویسی.

5- بیژن نامدار زنگنه، یونیون بانک سویس در ژنو بشماره حساب بانکی 314380320، مبلغ 141 میلیون و صدهزار دلار آمریکائی.

6- حبیب الله عسکر اولادی، کرنر بانک ژنو در سویس بشماره حساب بانکی "3983 بی اچ کا"، مبلغ 180 میلیون دلار آمریکائی.

7- احمد جنتی، میدلند بانک لندن در انگلستان بشماره حساب بانکی 92114016، مبلغ 54 میلیون ودویست هزار پوند انگلیسی.

8- عبدالله ناطق نوری، یونیون بانک سویس، ژنو، بشماره حساب بانکی"210212032 ای ان دی"، مبلغ 123 میلیون و نهصد هزار دلار آمریکائی و در دویچه بانک هامبورگ درآلمان، بشماره حساب بانکی 03223486، مبلغ 64 میلیون و صدهزار مارک آنمانی.

9- محسن رفیق دوست، یونیون بانک سویس، ژنو بشماره حساب بانکی 2183130687، مبلغ 122 میلیون و هفتصد هزار دلار آمریکائی.

10- محسن هاشمی بهرمانی (بحرمانی)، دویچه بانک مونیخ 3/ در آلمان به شماره حساب بانکی 1732736، مبلغ 370 میلیون و هفتصد هزار مارک آلمانی از سال1997 و درکریدیت بانک ژنو سویس، بشماره حساب بانکی"اف سی 928530"، مبلغ 178 میلیون و دویست هزار دلار آمریکائی.

11- عباس واعظ-طبسی، کرنر بانک ژنو در سویس بشماره حساب بانکی اف آ اچ 7272، مبلغ 97 میلیون و دویست هزار فرانک سویس و دربانک اشپارکاسه هامبورگ آلمان بشماره حساب بانکی "72251660دی اف اچ"، مبلغ 216 میلیون وهفتصد هزار دلار آمریکائی.

12- حسین شریعتمداری، میدلند بانک لندن، انگلستان، بشماره حساب بانکی 34414011، 37 میلیون و هشتصدهزار پوند انگلیسی.

13- محسن رضائی، یونیون بانک سویس، ژنو بشماره حساب بانکی 442760430، مبلغ 78 میلیون و دویست هزار دلار آمریکائی و در کریت بانک ژنو در سویس بشماره حساب بانکی "7967 اف آ اچ" 52 میلیون و هفتصد هزار فرانک سویس.

14- مسعود موحدیان، کامرس بانک کلن در آلمان، بشماره حساب 3528817، مبلغ 287 میلیون و هشتصد هزار مارک آلمانی از 1997میلادی.

15- کمال خرازی، کرنر بانک ژنو درسویس، بشماره حساب بانکی "4567 آ ام اف"، مبلغ 18 میلیون و دویست هزار دلار آمریکائی.

16- علی رضا معییری، در بانک سوسایتی جنرال ژنو در سویس بشماره حساب بانکی 50024814، مبلغ 12 میلیون و ششصد هزار دلار آمریکائی.

17- حسین کردی، کرنر بانک ژنو در سویس، بشماره حساب بانکی 14710025، مبلغ 14 میلیون و هفتصد هزار دلار آمریکائی.

18- عباسعلی فروغی در کرنر بانک ژنو در سویس، بشماره حساب بانکی 12930034، 10 میلیون و هفتصد هزار دلار آمریکائی.

19- محمد هاشمی بهرمانی (بحرمانی)، دویچه بانک مونیخ در آلمان، بشماره حساب بانکی 1734726، مبلغ 177 میلیون و دویست هزار مارک آلمانی از 1997.

همانگونه که در پیش ذکر شد، این ارقام اگر به تومان بی ارزش (یعنی 1300 تومان برابر یک یورو اروپانی) هم باشد برای من و میلیونها ایرانی ارقام نجومی هستند. در اینجا لایق ذکر است، بدانگونه که منبع زیر به زبان انگلیسی به ما می گوید، گویا این لیست اسامی در سال 1997 توسط کار مندان با شهامت بانکها در ایران بیرون داده شده و بدست دانشجویانی افتاده است. جالب است مقایسه دو لیست زمان شاه و خمینی که یکی اوایل انقلاب منتشر شد و یکی اکنون می خوانیم، هر دو از طرف آن کارمندان محترم و با شهامت بانکی بیرون داده شده که به منافع مردم اندیشیده و می اندیشند. هموطنان عزیز، این طور معلوم است که آخر های عمر رژیم رسیده و اینها با این وضع اقتصادی وحشت ناک که بوجود آورده اند، دیگر قادر به اداره کشور و حکومت کردن نیستند. بهمین دلیل بوحشت افتاده اند و کوشش می کنند تمام ندانم کاریهای اقتصادی را بگردن یک دیگر بیاندازند و دارند برای شانه خالی کردن از زیر بار سنگین تورم و بیکاری و اعتیاد و نپرداختن حقوق چند ماهه کارگران و غیره، آخرین اسلحه را یعنی حضور صاحب زمان و "ما هیچ کاره ایم، اوست که حکومت می کند"، بکار گیرند.

هایدلبرگ، آلمان فدرال، 12 آوریل 2009

انتقال دفاتر تجاری سپاه از دوبی به مالزی و ماکائو


انتقال دفاتر تجاری سپاه از دوبی به مالزی و ماکائو
بدنبال بحران اقتصادی در امارات متحده و بویژه دوبی، گروهی از فرماندهان سپاه که دفاتر بازرگانی – اطلاعاتی در دوبی داشتند، این دفاتر را به آسیای جنوب شرقی منتقل کرده اند.

دفاتر جدید عمدتا در مالزی و ماکائو باز شده و سرمایه گذاری ها در بانک ها و برج سازی ها متمرکز شده است.

ماکائور یک شبه جزیزه در اقیانوس هند است که روی شاخ کازینو ها (قمار خانه ها) می چرخد. ماکائو بسیار به چین نزدیک است و فرماندهان به بهانه همکاری و ارتباط با چین دفاتر خود را به ماکوئو منتقل کرده و سرگرم برج سازی و سرمایه گذاری در بانک ها و واردات از چین به ایران هستند.

کازینوهای ماکائو، با لاس وگاس در امریکا رقابت می کنند و حتی تهدیدی برای لاس وگاس محسوب میشوند.

گفته می شود یک ایرانی بنام حاج صفدر کار انتقال دفاتر فرماندهان از دوبی به مالزی و ماکائو را برعهده داشته است.

حاج صفدر نیز خود در گذشته با درجه سرهنگی عضو سپاه پاسداران بوده و متولد "زواره" در اصفهان است و فامیل واقعی وی نیز "زواره ای" است.

گفته می شود طی سال 2009 بالغ بر 3.2 میلیارد دلار توسط این دفاتر به ماکائو و مالزی منتقل شده است، اما این رقم هنوز دقیق نیست زیرا کار انتقال با نام های تجاری مختلف و افراد شناخته نشده در عرصه کار تجاری و بصورت وکالتی انجام می شود

پسرم، پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است

پسرم، پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است/ دیدار با پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی
کمیته گزارشگران حقوق بشر- کوهیار گودرزی، از افراد فعال و شناخته شده در زمینه لغو مجازات اعدام، به خصوص اعدام نوجوانان است. وی تلاشهای بسیاری را در زمینه اخذ رضایت از اولیا دم مقتولین برای جلوگیری از اعدام نوجوانان انجام داده است و با اطلاعرسانی و فرهنگ سازی در این زمینه سعی در کاهش آمار اعدام در ایران داشته است.

وی در آبانماه با فشار نیروهای امنیتی از دانشگاه صنعتی شریف اخراج شد. او در رشته مهندسی هوافضا در این دانشگاه مشغول به تحصیل بود. از سوابق این روزنامهنگار و فعال حقوق بشر میتوان به عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، دبیر سابق کمیته گزارشگران حقوق بشر، از برنامهسازان رادیو زمانه، عضو کمیته حقوق بشر سازمان ادوار تحکیم وحدت و عضویت در دفتر تحکیم وحدت طیف علامه اشاره نمود.

اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر طی دیداری با مادر این عضو برجسته کمیته، پای درد دلهایش نشستند و او از نگرانی ها، امیدها و آرزوهایش برای تنها فرزندش سخن گفت.

پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی در این دیدار گفت: " تنها فرزندم را طوری بزرگ کردم که در سن 6 سالگی شطرنج باز بوده، در مدرسه ی تیزهوشان تحصیل کرده، سردبیرنشریه ی مدرسه اش بوده، در سن 16 سالگی مدرک روزنامه نگاری گرفته و با رتبه ی 400 در دانشگاه صنعتی شریف قبول شده است، اما در جامعه ای که روی به سفیه پروری می آورد و به شایسته سالاری بهایی نمی دهد فرزندم محروم از تحصیل شد و الان هم در بند 209 است. خیلی ها باید بپذیرند که فرزندان ما دیگر حاضر نیستند هر حرف دیکته شده ای را تکرار کنند. کوچ این همه نخبه وفارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های ایران گواه این حرف من است.

متأسفم که خبر دستگیری تنها پسرم را باید از رادیو فردا بشنوم؛ البته از رسانه های ما پنهان کردن این قسم خبرها چندان هم بعید نیست؛ وقتی از همین رسانه ها می شنویم که مردم بی دلیل خودکشی می کنند یا خودشان را از بالای پل پرتاب می کنند.

سهراب سپهری این ابر انسان دوستدار محیط زیست وصلح می گوید: ما در این سرزمین روشنفکران بدی داریم، اما مادران خوبی داریم. من دست تمام مادران رنج دیده که گرفتار ستمی جان کاه شده اند را می بوسم و تصور نمی کنم کوهیار در انفرادی تنها زندگی می کند، وقتی فرزندانمان را از ما می گیرند،وقتی هر انسانی به شکلی در اندوه غوطه ور است ، با زندان فرقی ندارد. این روزها همه ی مردم در زندان اند و کوهیار من تنها نیست.

جرم تنها فرزندم، انسان دوستی، آزادی خواهی وآزاد اندیشی است."

محمدرضا مدحی در مصاحبه با روز افشا می کند


محمدرضا مدحی در مصاحبه با روز افشا می کند: پشت پرده بیت رهبر و تصمیم گیری ها
محمد رضا مدحی که با اسنادی نشان می دهد از دوازده سال قبل مسوول کمیته ای در مجلس خبرگان بوده و از سال ها قبل در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران به کار اشتغال داشته و همواره در رده اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی کار کرده در گفتگوئی با روز اسرار تازه ای از اردوی سرکوبگران را افشا کرد.

محمدرضا مدحی چنان که در ابتدای مصاحبه اعلام داشت در ایران به نام سیدرضاحسینی شناخته می شود، تا سال ۱۳۸۶ مسوول کمیته تقویت و جلوگیری از تضعیف نظام مجلس خبرگان رهبری بوده وی پیش از قبول مسوولیت در مجلس خبرگان در حفاظت اطلاعات سپاه فعالیت می کرده است مدحی که اینک در بانکوک اقامت دارد درخصوص کمیته ای که وی مسوول ان بوده می گوید: «اصل ۱۱۱ قانون اساسی کمسییونی دارد به عنوان کمیسیون اصل ۱۱۱ درخبرگان رهبری. این کمیسیون معروف است به هیات تحقیق یا کمیسیون تحقیق و کارش نظارت بر عملکرد، زیر مجموعه ها، و عزل ونصب های رهبری است. این کمسییون دو کمیته دارد که یکی کمیته هفت نفره است که سیاست های کلان نظام را تدوین می کند. کمیته دیگری دارد به نام "کمیته تقویت و جلوگیری از تضعیف نظام" که بازوی اجرایی کمیسیون است. در این کمیسیون ۱۵روحانی هستند مانند آقای فلاحیان و اقای آیت اللهی و من ۱۲ سال رییس آن کمیته بودم." مدحی خود را از افراد مورد اعتماد رهبری معرفی می کند. بررسی قتل های زنجیره ای و تخلفات قوه قضاییه از جمله پرونده هایی است که وی طی سالهای گذشته در مجلس خبرگان به آنها رسیدگی کرده است. پیش از این درحفاظت اطلاعات سپاه نیز کارکرده است.

آقای علی مطهری نماینده محافظه کار مجلس یک بار در مصاحبه ای گفته بودند که اگر مسوولیت مدیریت بحران بعد از انتخابات با آقای حسین طاپب نبود این اتفاقات نمی افتاد و عده ای کشته نمی شدند. نظر شما به عنوان فرد مطلعی که شناختی از این افراد دارید در این باره چیست ؟
وقتی افرادی مثل آقای طاپب بخواهند کنترل وضعیت را به عهده بگیرند چیزی بهتر از این نخواهد شد. طاپب زمانی که در وزارت اطلاعات مشغول به کار بود وزیر وقت اطلاعات اقای فلاحیان وی را اخراج کردند و اصلا گفتند که او را دیگر به وزارتخانه راه ندهند ولی او به سپاه برگشت. مدتی هم به حوزه رفت. خلاصه سرگردان بود. .

در آن زمان شغل شما چه بود؟
من رسما از چهاردهم فروردین ۷۹ تا ۲۵ مردادماه ۸۳ مسوول پرونده قتل های زنجیره ای بودم.. اما تسویه حساب های داخلی که متاسفانه زیانش به مردم رسید و هزینه اش را مردم دادند مانع از کار شد. در آن زمان افرادی مانند جواد آزاده و احمدشیخانی که از وزارت اطلاعات طرد شده بودند به همراه طاپب، به عنوان کمیته شش نفره مامور رسیدگی به ماجرای قتل ها شدند و قرار شد قاتلان و آمران قتل های زنجیره ای. شناسائی شوند در ان ایام یک فاجعه بزرگ انسانی رخ داد که با هیچ منطقی نباید صورت می گرفت. شکنجه هایی که بر علیه همسر سعید امامی صورت گرفت غیرانسانی بود. همه از طریق ویدپوها دیدند و به گوش بالاترین مقامات نظام رسید. از طریق شکنجههای بی سابقه او را وادار کردند که اقرارکند با موساد رابطه داشته ویا با قرآن چه می کردند و با افراد نزدیک رابطه داشتند. تا این حد رفتند که عوامل بیگانه در این قتل ها نقش داشتند. چرا که از افشاگری آن زن می ترسیدند.

آیا آقای طائب در این جریان دست داشت؟
بله و حالا باید پرسید چرا کسی نسبت به این شکنجهها هیچ برخورد قضایی یا شرعی انجام نداد؟ در حکومتی که اسلامی است و قانون اساسی دارد و قانون مجازات های اسلامی دارد چرا هیچ برخورد قانونی وقضایی با این مساله صورت نپذیرفت؟ و چرا کسانی که این کار را کردند با توجه به اینکه قبلا اخراج شده بودند و دوباره دعوت به کار شده بودند مواخذه نشدند؟ چون که رفتند زیر چتر همین آقای میثم که همان حسن عبداللهی است و الان هم که به وی حسین طاپب می گویند. حالا کسی رییس سازمان اطلاعات سپاه شده که این همه در حق یک زن مومنه جفا کرد. حال سعید امامی هرچه باشد. او فقط می خواست بگوید شوهرش بیگناه است و اگر کارهایی کرده خودسرانه نکرده و حتی وزارت اطلاعات در این وسط کارهای نبوده است. افرادی که آن روز آن جنایت ها را مرتکب شدند، توسط چه کسی بعد از کنار رفتن از پرونده قتل های زنجیره ای پناه داده شدند؟ مسوول این کار حسین طاپب بود. الان افرادی مانند جواد آزاده زیر نظر طاپب هستند. همان کسی که به زن سعید امامی رحم نکرد الان به مردم رحم می کند؟

به گفته خودتان شما تا ۱۹ بهمن ۱۳۸۶ در سمت خود بودید. درسال ۸۶ هم از کشور خارج شدید. اطلاعات خود را در مورد حوادث اخیر از کجا کسب می کنید؟
من هنوز هم با ایران در ارتباط هستم. کسی نیستم که یک اخباری داشت و الان تمام شده است. اخبار را از طریق مختلف دریافت می کنیم.

این افراد چه نوع افرادی هستند؟
افراد دلسوز داخل نظام ومسول و دارای جایگاه اطلاعاتی، امنیتی وقضایی در داخل سیستم. حتی در سطح علما که به من اعتماد وعنایت دارند برای خدمت به مردم و آرمان های انقلاب و امام -که اینها آن را منحرف کردند و براندازی مخملی را خودشان کردند ولی مردم را برای ان متهم می کنند- برای روشن شدن حقایق به من کمک می کنند.

مثلا چه موضوعاتی؟
برخی از این افراد به من گفتند که قبل از انتخابات احکام جلب سران اصلاحات صادر شده است. احمدی نژاد با دشمن تراشی کردن و با آبروی مردم بازی کردن و دیگر روشها معلوم بود که هدف بزرگتری را درسر دارد و یا پروژه سرکوب مخالفین دولت.

یک از مساپلی که تعجب بسیاری را بعد از انتخابات به وجود اورده اعمال خشونت بیسابقه علیه تظاهرکنندگان و نیروهای سیاسی و فعالان جامعه مدنی است. خیلی ها می پرسند که چه کسی پشت سر این مساپل است؟ نظر شما چیست درباره این سوال؟
ببینید، آقای مصباح یزدی بیشترین نقش را برای رشد آقای احمدی نژاد برای رشد شخصی خودش داشت. برای اینکه به این موفقیت برسند نیاز داشتند که برای همیشه با اصلاحات تسویه حساب کنند و برای این حتی از کسی مانند میرحسین موسوی که برای نجات نظام از بحران سرمایه بزرگ وعزیزی به شمار می رفت، گذشتند. آنها به موسوی هم رحم نکردند.

چطور؟
یک طرحی قبل از انتخابات وجود داشت که اصلاح طلبان به هیچ وجه پیروز نشوند. طرح قوی بود. بعد از پیروزی آقای احمدی نژاد در دور اول آقای طاپب را به سمت فرماندهی بسیج آوردند. برای او حتی رهبری هم هیچ اهمیتی ندارد. یکی از قربانیان این جریانات همین خود رهبری بود و کسانی که سینه چاکان رهبری بودند این موضوع را بدانند که این جریانات بعد از انتخابات یک قربانی داشت و آن اعتماد و دین مردم بود که آقای احمدی نژاد رهبری را برای قدرت و برنامه های خودشان قربانی کردند.

یعنی رهبر در جریان این موضوعات و آنچه می گذرد نیست؟
به نظرم رهبری در این زمینه بازی خورد.

چگونه وتوسط چه کسی؟
انسان بر اساس دادهها تصمیم می گیرد و ایشان ایزوله هستند. قبل از انتخابات - بین سه تا شش ماه بسته به حساس بودن مراکز- شروع کردند به آموزش مدیریت بحران در سطح سپاه و وزارت اطلاعات و بسیج. گردان های عاشورا در بسیج و سپاه برای سرکوب به صورت مستقیم آموزش دیدند. اگر واقعا این ماجرا از پیش تعیین شده نبود چه نیازی به چنین آموزشهایی بود؟

در مورد کهریزک و ارسال زندانیان به آن نظرتان چیست؟
کهریزک برای زندانیان خطرناکی بود که جراپم بسیار وحشتناکی انجام داده بودند وشرایط بسیار دشواری داشت. بنابراین اختصاص داشت به اراذل و اوباش واقعی. مسوول برخورد در نیروی انتظامی فرد خشونت طلبی مثل رادان بود. همه می دانند وی در بلوچستان و یا سقز ویا مشهد مقدس چه سوابق خشنی داشته است. .رادان و طاپب با هم هماهنگ شدند و سعیدمرتضوی هم حلقه را کامل کرد. از طرف دولت رادان، از سوی قوه قضاییه مرتضوی و از درون حاکمیت آقای طاپب وارد خشونت شدند. برای ارعاب بیشتر به دستور مرتضوی بازداشتی ها را به بازداشتگاه کهریزک فرستادند. برای این فرستادند که زندانیان آنجا تحقیر شوند. فلسفه اش این بود که هر کسی آنجا می رود وقتی بیرون می آید دیگر دست از پا خطا نکند.

شما در زمینه این زندان چه می دانید؟
من درمورد خیلی از زندان ها تحقیق کردم از جمله زمانی که زندان کچویی که آقای کبیری رییس آن و آقای سیف معاونش بود . یا زندان اوین و زندان قصر و زندان ورامین. در آنجا هم افراد خلاف کار معمولا رییس بند می شدند. رییس بندها را کسانی می گذاشتند که از همه شرورتر باشد که با دیگران برخورد چکشی کنند. ما نمونه هایی را داشتیم که با تیزی جوان ها را تهدید می کردند وحتی پرونده تجاوز به زندانیان داشتیم. این پرونده ها سوابقش موجود است. اینها از این جریانات در داخل زندان ها خبر داشتند که افراد را به این مکان فرستادند. به جز زندان اوین این آقایان اوباش باعث چنین اتفاقاتی بودند. بنابراین پلیس ناآگاهانه این کار را نکرده است. اینها می دانستند که اگر چنین افرادی در جایی بازداشت باشند و این جوان ها را در بغل آنها بازداشت کنند نتیجه اش چه می شود. از این رو جوان ها را به پایگاه جهنمی کهریزک فرستادند. در این پایگاه حتی از این افراد برای شکنجه این جوانان استفاده کردند. معلوم است وقتی یک اوباشی که مدتها بازداشت است با یک جوانی هم بند می شود چه اتفاقی می افتد؟

تجاوز با باتون که درمواردی مطرح شده، چگونه ممکن است؟
اگرچه قاطعا میگویم در بازداشتگاه های وزارت اطلاعات چنین چیزهایی وجود ندارد. دارودسته طاپب هم اینطور نیستند. اما تجاوزبا باتون را من دور از تصور نمی بینم. مثل آقای حسین خوشرو که سالها قبل چنین کاری را با متهمان مواد مخدر کرده بود و او را بازداشت و زندانی واخراج کردند. درمورد موارد تجاوز بعد از انتخابات من چیزی نمی دانم چون برخی از بازداشت شدگان دربازداشت گاه های رسمی نبودند. من آزار واذیت جنسی در بازداشتگاه کهریزک را قاطعا با توجه به اطلاعاتی که دارم تایید می کنم.

وقتی که رییس کمیته حفظ نظام مجلس خبرگان بودید، پرونده هایی که درباره مسوولین کشور به رهبری می فرستادید با چه واکنشی مواجه می شد؟
وقتی ما درزمان آقای شاهرودی با اسناد و مدارک صحبت کردیم و موضع سختی درباره ایشان گرفتیم غیر از آقای جنتی و چند نفر در بیت که علقه خاصی داشتند کسی موضع گیری نکرد ولی تحت فشار اطرافیان قرار گرفتند و او را عزل نکردند. اگر یادتان باشد درطی سال گذشته آقای شاهرودی چندین بار تقاضای استعفای خود را مطرح کرد اما هر بار به دلیلی این کار صورت نمی گرفت. مثلا می گفتند الان بحث پرونده هسته ای مطرح است و فلان وبهمان و رهبر را مجاب می کردند که عزل ایشان را صورت ندهد یا حداقل به استعفای او جواب مثبت ندهند. خود آقای شاهرودی هم می دانستند که دیگر پایگاهی ندارد که بخواهد به رهبری فکر کند.چون کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان رهبری که براساس اصل ۱۱۱ قانون اساسی است، ایشان را به عنوان به قاپم مقام احتیاطی رهبری در نظر گرفته شده بود که در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۳ از این مقام به دلیل مستندات وگزارش هایی که ما اراپه کردیم عزل شد و می دانستند جایگاهی ندارد.

بحث هایی که درخصوص قدرت مجتبی خامنه ای می شود با توجه به شناخت شما از بیت رهبری می شودرا تا چه حد موثق می دانید؟
من نمی خواهم ازرهبر دفاع کنم. اما وقتی می خواهیم درمورد یک نفر مطلبی بنویسیم نباید آنقدردروغ بگوییم که اصل واقعیت هم زیرسوال برود. درموردثروت و انگشترهای میلیاردی و مساپلی از این دست مشخص است منبعی که چنین اطلاعاتی داده اشتباه گفته است. مجتبی خامنه ای زمانی که پدرش توسط عده ای احاطه شد وارد صحنه شد. او نقش موثری دارد در تصمیم گیری های رهبر. برمی گردد به سال ۸۴. ولی اینکه می گویند همه کارها دست اوست درست نیست. آقا مصطفی برادراینها در قم زندگی خیلی معمولی دارد. آقامجتبی تا چندین سال پیش زمانی که در مدرسه جتهدی تهران در چهارراه سیروس بود زندگی خیلی معمولی داشت ویک پیکانی هم داشت. ولی به مرور زمان قدرت به هرحال خیلی چیزها را تغییر می دهد. او براساساطلاعاتی که به وی داده شده ممکن است تصمیم های تند ی گرفته شده باشد. رهبر ایزوله است و اخبار از طریق کانال های محدودی به ایشان می رسد. اما این اشتباه است. این روند کانالیزه شدن و پاستوریزه کردن اطلاعات خیانت به رهبر است. من طرحی را در ۶ مرداد ماه ۱۳۸۲ برای ایشان فرستادم که وقتی که پنج بار از طریق بیت به دست رهبری نرسید خودم دستی به وی دادم.

یعنی ایشان واقعا نمی دانند درکشور چه می گذرد؟
بگذارید من وارداین حوزه نشوم.

آيا جمهوری اسلامی به سمت اعدام مخالفان برای عبرت دیگران خواهد رفت؟ آیا این موضوع را جدی می بینید؟
خیلی هم جدی است. قوه قضاییه ۱۷۰۰ عضو خلافکار دارد که هنوز در آن کار می کنند، و آقای لاریجانی چطورمی تواند با این نابسامانی در قوه قضاییه دست به چنین اقداماتی بزند. بسیاری از این افراد به دلیل فساد امتثال به امر و همراهی با چنین روندهایی می کنند.

خشن شدن برخورد نیروهای اطلاعاتی امنیتی باعث شکاف می شود دربدنه مجموعه یا افراد سالم سکوت خواهند کرد؟
جواب این است که چند تا از معاونت های وزارت اطلاعات پس از انتخابات توسط آقای احمدی نژاد عزل شدند؟ ۵ معاونت. اینها بسیار بی طرف بودند و حقیقت را گفتند. افراد متفکر بسیاری در پیکره وزارت اطلاعات هست. اما عده ای نمی خواهند به هر دلیلی آنها آنجا باشند. بازخریدها وبازنشستگی ها و عزلها در سپاه وارتش و دستگاه های اطلاعاتی تشدید شده است. دولت زمانی دست به اعدام می زند که در موضع ضعف بسیارقرار دارد. اگر درموضع ضعف نباشد این همه خشونت به کار نمی برد. عزل هایی که در سپاه و در وزارت اطلاعات انجام شده نشان می دهد که جمعی از سرداران شامل آن هستند نشان دهنده این است که بدنه قدیمی این نیروها با بسیاری از اتفاقات بعد از انتخابات مشکل دارد. دراین میان قوه قضاییه تنها پیاده نظام است. همه اینها هم زیر نظر آقای مصباح یزدی است. آقای احمدی نژاد یک عروسک خیمه شب بازی است. او بود که گفت در زمان ولی فقیه انتخابات معنی ندارد و انتخاب از طرف ولی امر صورت می گیرد. یعنی انتصاب. یعنی کسی که ولی امر تصمیم می گیرد او باید انتخاب بشود. توطپه از آنجا بود که امام هم گفته بود که نیروهای نظامی حق ندارند وارد سیاست شوند. من با اینکه در مقطعی یک مقام عالی رتبه سپاه بودم زمانی که خبرگان بودم هیچگاه به عنوان یک مقام نظامی از من یاد نشد.

شما این سخنان را در این برهه زمانی مطرح می کنید؟
یک تارنمایی در اول ماه هفتم ۲۰۰۹ اعلام کرده که من در ایران مشغول سرکوب هستم. در حالی که من در آن تاریخ در آن تاریخ در بیمارستانی در شهر هامبورگ تحت درمان قلبم بودم. من قبل از آن از داخل کشور تهدید شده بودم، من در پاسخ اعلام داشتم اگر تهدیدها ادامه یابد دست به افشاگری خواهم زد. خیلی از سران را هم تهدید کرده بودم، همان زمان بود که شایعاتی در این باره منتشر شد که من سرکوبگر تحت تعقیب بوده ام . این جریان ها به فرض که از سر بی خبری دست به چنین اتهاماتی زده باشند دارند کاری را می کنند که نظام می خواهد منتها هزینه اش بر عهده نظام نیست وقصدش بدنام کردن من است. چون الان وضعیت طوری شده که نظام هر کسی را محکوم کند محبوب می شود به همین جهت این پروژه بدنام کردن را به نحو دیگری دنبال می کنند.

توضیح : چندی پیش ترجمه مصاحبهای از آقای مدحی با روزنامه بانکوک پست در این سایت منتشر شد که به دنبال آن مصاحبه شونده خواستار آن شد تا چند اشتباه در ترجمه تصحیح شود از همین طریق آقای مدحی ابراز تمایل کرد که درمصاحبهای مطالب بیشتری را فاش کند . همراه این مصاحبه به درخواست مصاحبه گر عکس هائی هم منعکس می شود که گذشته آقای مدحی را نشان می دهد.

Dienstag, 12. Januar 2010

اوضاع بسوی سقوط کامل نظام میرود



هفته گذشته را در عرصه سیاست ایران باید هفته بیانیه ها نامید. سران جنبش سبز اسلامی، یکی پس از دیگری سر از حجره در آورده اند و تکی یا دستجمعی برای "حل بحران" بیانیه صادر کرده اند. آنها، ظاهرا، خطاب به جناح هار حاکم جمهوری اسلامی بیانیه صادر کرده اند، اما همزمان مردم را نیز مورد خطاب قرار میدهند. این بیانیه ها همگی بر هراس و نگرانی جناح اصلاح طلب حکومتی از روند اوضاع دلالت میکند. کوشیده شده است به جناح غالب "شیرفهم" شود که اگر چاره ای اندیشیده نشود، روند اوضاع بسوی سقوط کامل نظام میرود .
سران سبز اسلامی برای نجات رژیم کفش و عمامه کرده اند و به صف شده اند. از یک سو میکوشند به خیال خود کمی "عقل" به جناح حاکم تزریق کنند تا خطیر بودن اوضاع را دریابد و پای میز مذاکره و سازش با جناح مغضوب بنشیند. از سوی دیگر میکوشند با ارائه تعابیر ملی – اسلامی خویش از اوضاع سیاسی، مردم را از خر شیطان پایین آورند، قانع شان کنند تا به "مطالبات مقدور" آنها رضایت دهند. این بیانیه ها بیش از هر چیز بیانگر عجز و استیصال و هراس و اضطراب اصلاح طلبان حکومتی است. خانه شان، کعبه آمال لفت و لیس و کیا و بیا یشان در حال ویرانی است. چه در داخل کشور و چه در خارج، کالای آنها تا زمانی مشتری دارد که این نظام بر سر کار است و اصلاح و اهلی کردن آن موضوعیت دارد. بدون جمهوری اسلامی، جناح اصلاح طلب آن نیز از حیض انتفاع خواهد افتاد. اینها نگران آینده خویش اند .
گل آلود شدن اوضاع
میر حسین موسوی از "گل آلود" شدن اوضاع سخن میگوید. "وضعیت کشور امروز چون رودخانه خروشان و عظیمی است که سیلابهای تند و حوادث گوناگون باعث طغیان و گل آلود شدن آن شده است." (بیانیه موسوی برای حل بحران) به زبان آدمیزاد، گل آلود شدن به رادیکالیزه شدن جنبش آزادیخواهانه مردم علیه رژیم اشاره دارد. او دارد به جناح حاکم میگوید اگر به سرکوب خشن ادامه دهد نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان. میگوید این شرایط با گذشته که میشد فقط به سرکوب اتکاء کرد، متفاوت است و اکنون دیگر "ارعاب" کارساز نیست. لذا، به نظر موسوی و شرکاء، جناح هار اگر "یک جو عقل" داشت، عمق و گستردگی بحران را میپذیرفت و برای حل آن حاضر به سازش با جناح مغضوب میشد. "جریان روزهای بعد از عاشورا و گسترش دستگیریها و دیگر تمهیدات دولتی نشان می دهد که مسئولان اشتباهات گذشته را این بار در وسعت بیشتر تکرار می کنند و آنها می اندیشند سیاست ارعاب تنها راه حل است ."
پیشنهاد موسوی به جناح حاکم مذاکره و سازش میان دو جناح است، روندی که او آنرا "آشتی ملی" میخواند. در یک کلام موسوی همان سیاست همیشگی جناح اصلاح طلب حکومتی را این بار در شکل بیانیه ۵ ماده ای در مقابل جناح حاکم، خامنه ای و شرکاء، میگذارد. موضوع و مبنای جدال دو جناح تفاوتی نکرده است، اما شرایط و اوضاع سیاسی بشدت متحول شده است .
اصل دعوا
دعوای جناح های رژیم طی دهه گذشته به صور مختلف تحلیل و تعبیر شده است. جریان ملی – اسلامی از سال ۱۳۷۶ با سر کار آمدن خاتمی، کوشید جدال جناح ها را بر سر "اصلاح طلبی و مدنیت" یک طرف و تحجر و قشری گری طرف دیگر قلمداد کند؛ کوشید سراب یک جمهوری اسلامی نوع دوم را که "مدرن و مدنی" است به مردم قالب کند. ما از همان زمان اعلام کردیم که "جدالهاى امروز، نتيجه تکاپوى مذبوحانه جناحهاى حاکميت براى حفظ نظام منحوس اسلامى در برابر حکم تاريخى مردم است. همه، در داخل و خارج ايران، در داخل و خارج حکومت، چهره خشمگين مردمى را که عزم کرده اند کار رژيم را تمام کنند، از پس انتخابات اخير ديده اند. ايران ديگر براى ضد انقلاب اسلامى به شيوه هاى تاکنونى قابل حکومت کردن نيست. جدال امروز جناحهاى حاکميت، جدالى بر سر حفظ نظام شان است. جدالى بر سر يافتن و حاکم کردن آن سياست و آن چهارچوبى براى رژيم اسلامى است که به زعم هريک ميتواند بساط ديکتاتورى و لفت و ليسشان را محفوظ بدارد." (منصور حکمت، جنگ بازنده ها، اول دسامبر ۱۹۹۷ (
موضوع و محور جنگ امروز جناح های رژیم کماکان "جدالی بر سر حفظ نظام شان است." با این تفاوت که اکنون مردم بشکلی گسترده و توده ای بمدت ۷ ماه است که با چنگ و دندان به جنگ این نظام رفته اند. تفاوت امروز با آن زمان در اینست که مردم بشکل میلیونی به خیابان ها آمدند تا نفرت و انزجار خود را از این نظام جنایتکار اعلام کنند. مردم با شجاعت بی نظیر و تحسین برانگیز خود به این رژیم اعلام کردند "ارعاب دیگر کارساز نیست." فریاد کشیدند: "زندان، شکنجه، تجاوز دیگر اثر ندارد !"
هر دو جناح شعارهای "مرگ بر خامنه ای"، "خامنه ای بدونه، بزودی سرنگونه"، "جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم"، "موسوی بهانه است، کل رژیم نشانه است" را شنیده اند؛ هر دو جناح به آتش کشیده شدن و لگد کوب شدن عکس های خامنه ای و خمینی را دیده اند؛ هر دو جناح پاره شدن قرآن و به سخره کشیده شدن تمامی مقدسات اسلامی را با وحشت نظاره کرده اند. هر دو جناح، غالب و مغضوب، با هراس روند اوضاع را دنبال میکنند و مذبوحانه میکوشند کابوس مرگ شان را به یک "پایان خوش" برسانند. هر یک دیگری را به تشدید و تعمیق شرایط متهم میکند. یکی شمشیر از رو بسته است و حکم "ملحد و اعدام" میدهد؛ دیگری دست آشتی دراز کرده و عاجزانه درخواست "مدارا و مسالمت و ملاطفت" میکند. مساله اینجاست که سیاست و راه حل های هر دو طرف به یک اندازه خيالى و پوچ و پا در هواست. کار جمهوری اسلامی تمام است. جمهوری اسلامی با سرعت خیره کننده ای بسوی سقوط میرود. برای هر دو جناح رژیم اسلامی هیچ "پایان خوشی" وجود ندارد .
تحریک و خشونت
اصلاح طلبان حکومتی بناگاه بسیار لطیف شده اند. آنچنان "دل رحم" شده اند که جز در ملامت و شماتت "خشونت" از قلمشان چیز دیگری تراوش نمیکند! از کسانی که دستگاه سرکوب و شکنجه این نظام را پایه ریزی کرده و ساخته اند، از کسانی که بنیانگزاری سپاه پاسداران از افتخارات شان محسوب میشود، کسانی که خود در زمره شکنجه گران زندان های مخوف اسلامی در دهه ۶۰ بوده اند، کسانی که پونز بر پیشانی زنان بی حجاب و "بدحجاب" فرو میکردند، کسانی که خالصانه و فی سبیل الله کمونیست ها و مخالفین را شناسایی و به دژخیمان اسلامی لو میدادند، از کسانی که در زمان زمامداری شان بیش از صد هزار انسان اعدام شده اند، چنین روی تابیدن از خشونت قاعدتا باید به فال نیک گرفته شود. جنایتکاران و قاتلین خونین ترین دوره تاریخ کشور اکنون "مخالف خشونت" شده اند، این باید از معجزات تاریخ بشری محسوب شود! اما مساله اینجاست که خشونت پرهیزی این جماعت فقط یک کلک مرد رندانه اسلامی است .
تمام داد و فغان این متحجرین و جنایتکاران با سابقه نه از خشونت واقعی، بلکه از آنچه است که آنها "روی آوری مردم به خشونت" مینامند. نگرانی اینها از اینست که مردم "گزینه خشونت ورزی" را اتخاذ کنند. "خشونت" برای آنها اسم رمز رادیکالیزاسیون جنبش آزادیخواهانه مردم است. "خشونت" در قاموس این جماعت، مبارزه مردم برای سرنگونی نظام است. حتی خشونت جناح حاکم را نیز از این زاویه محکوم میکنند که بقول آنها باعث "تحریک مردم" میشود و مردم را "به شورشیانی خشونت ورز تقلیل" میدهد. "بیانیه ۵ تن" در کمال صراحت و وقاحت اعلام میکند: "کینه و نفرتی که در سی سال گذشته در سطوح مختلف جامعه انباشته شده، بسیار عمیق و ریشه دار است. این نارضایتی ژرف توان تخریبی عظیمی دارد که در صورت فوران، موج گسترده ای از خشونت را در سطوح مختلف جامعه ایران دامن خواهد زد*." (عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، اکبر گنجی، محسن کدیور، سید عطاء الله مهاجرانی، خط تاکید از ما است . )
آنچنان در مضار خشونت و در فواید مبارزه مسالمت آمیز سخن میگویند که انسان یک لحظه متحیر میشود که خشن کیست و خشونت علیه چه کسی انجام میگیرد. گویی این مردم اند که بر خود خشونت میکنند، خود را دستگیر و شکنجه و اعدام میکنند، بر بدن خود شلاق میکوبند. گویی سنگسار کنندگان مردم اند، عاملین بیش از صد هزار اعدام مردم اند، بانیان این فقر و فلاکت بی سابقه مردم اند، عاملین خشونت و ستم بر زنان مردم اند. انسان از این همه وقاحت متحیر میماند. خجالت هم خوب چیزی است !
پادوهای اسلامی، از آخوند های ریز و درشتی که سنتا به مرده خوری معروف بوده اند تا آخوندهای مد روز مدنی، از مرد رندی خاصی برخوردارند. جریانات توده ایستی نیز جملگی در این خصلت اسلامی و شرق زده شریک اند. تمام قلم بدستان و باصطلاح "فرهیختگان" این جماعت به صف شده اند تا مردم را از دست زدن به خشونت علیه نظام اسلامی شان منصرف کنند. مانند یک ارکستر، همه با هم بر یک نت مینوازند. نصحیت به مردم که با رژیم مدارا کنند و التماس از رژیم که به "آشتی ملی" برای نجات نظام تن دهد .
بیانیه ۵ تن خطاب به مردم میگوید :
"زمامداران خودکامه البته کوشش میکنند خشونت را به تظاهرات مسالمت آمیز و پرشکوه میلیون ها ایرانی آزادیخواه تزریق کنند تا چهره دموکراتیک جنبش مخدوش شود، ولی ملت نباید فریب خورده و وارد بازی سازمان های نظامی امنیتی شود. ... باید برتری اخلاقی خود را بر زورگویان و شکنجه گران، همان طور که تاکنون نشان داده، ادامه دهد. در این شرایط وظیفه ی مردم آگاه، جوانان فداکار و نیروهای سیاسی، ترسیم مسیر آینده ی جنبش و تدوین خواست های مشخص سیاسی است تا مدارا و مسالمت را جایگزین خشونت تحمیل شده از سوی سرکوبگران کند ."
بیانیه های سران سبز اسلامی سیاست جدید یا راه حل متفاوتی را طرح نمیکند. زیرا اینها از طرح سیاست جدید عاجز اند. همان سیاست های قدیمی و کهنه را در بسته بندی جدید مقابل مردم و جناح حاکم میگذارند. تلاش برای حفظ نظام رکن و هدف اصلی این بیانیه ها است. از این رو بخش مهمی به تلاش برای منصرف کردن مردم از مبارزه رادیکال و سرنگونی طلبانه اختصاص یافته است. بعلاوه مزورانه تلاش میکنند که مبارزات مردم علیه سمبل های ارتجاع اسلامی و لگدمال کردن مقدسات اسلامی را منکر شوند و آنرا تاکتیک جناح حاکم برای "خراب کردن" جنبش سبز اسلامی و یافتن توجیه برای سرکوب مردم مینامند. این تلاشی است برای پس کشیدن مردم به پشت خط هایی که تاریخا و سنتا تابو محسوب میشده است. اما مردم این مرزها را نیز در نوردیده اند. مردم پل های بسیاری را پشت سر خود خراب کرده اند. از این پس دیگر راه بازگشتی وجود ندارد. فقط باید به پیش رفت. بسوی آزادی و برابری، بسوی یک جامعه آزاد، برابر و مرفه. بسوی یک دنیای بهتر .
مطالبات مقدور و آشتی ملی
موسوی در بیانیه اش ضمن تاکید قاطع بر تعهد خویش به جمهوری اسلامی به جناح حاکم پیشنهاد "آشتی ملی" میدهد. او مینویسد: "من لازم می دانم قبل از آنکه راه حل خودم را برای خروج از بحران مطرح سازم ، برهویت اسلامی و ملی ... و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز تاکید نمایم. ما پیروان اباعبدالله حسین علیه السلام هستیم. ما شیفتگان حریتی هستیم که منادیش آن امام مظلوم بود ."
بیانیه موسوی در شرایطی صادر شده است که مردم علنا و آشکارا انزجار و نفرت خود را علیه رژیم اسلامی ابراز کرده اند، با اوباش اسلامی درگیر شده، بعضا خلع سلاح شان کرده اند و تمام مقدسات این نظام را به سخره گرفته اند. همه از خواست و عزم جزم مردم برای سرنگونی سخن میگویند. در چنین شرایطی این بیانیه و مطالبات اش قادر نخواهد بود ذره ای شتاب مبارزات ضد رژیمی مردم را کند نماید یا آنرا منحرف کند. جریان ملی – اسلامی این واقعیت را میداند. از این رو است که برخی از ملی – اسلامی ها این بیانیه را عقب نشینی نامیده اند.

اما برخی از سران سبز اسلامی، که آنقدر ذکاوت دارند تا رشد و تعمیق جنبش آزادیخواهانه مردم و رادیکالیسم مشهود آن را درک کنند، کوشیده اند که هم به نعل بزنند و هم به میخ. یعنی هم خود را رادیکال تر از آن چیزی که هستند نشان دهند و هم در عین حال اجازه ندهند که عنان جنبش سبز اسلامی از دست شان خارج شود. لذا اعلام کرده اند که مطالبات بیانیه موسوی "کف مطالبات" مردم را طرح میکند، اما حمایت خود را از او اعلام کرده اند. (سازگارا و مخملباف) "بیانیه ۵ تن" نیز به شکلی دیگر همین ترفند را بکار بسته است. زیرکانه کوشیده است که ناچیز بودن و عقب بودن این مطالبات را ناشی از "تنگناهای سیاسی داخل کشور" بخواند. تمام این سران، با توصیف این مطالبات بعنوان "کف مطالبات" یا "مطالبات حداقل" یک ژست نیمچه رادیکال گرفته اند و بلافاصله با اعلام تعهد قاطع خود به رهبری "داخل" موسوی و شرکاء کوشیده اند جنبش سبز اسلامی را حمايت کنند .
جمهوری اسلامی در موقعیت بدی قرار گرفته است. مردم در کمین نشسته وسیعا به میدان آمده اند. این جانیان با وحشی گری تمام مردم را سرکوب میکنند، مردم در مقابل فریاد میزنند: "بسیجی، کهریزک، تجاوز دیگر اثر ندارد." با سانسور و اختناق میکوشد از تشکل و اتحاد و سازمانیابی مردم ممانعت کند؛ مردم، در عوض، تمام روزهای مقدس نظام را به سازماندهی یک ضد حمله وسیع علیه رژیم بدل میکنند و مقدسات این نظام را لگدمال میکنند و به آتش میکشند. هفت ماه است که مردم با چنگ و دندان علیه این نظام جنایتکار و وحشی به یک نبرد قهرمانانه مشغول اند. جمهوری اسلامی در یک بن بست کامل قرار گرفته است. نه راه پس دارد و نه راه پیش. سرکوب و ارعاب دیگر کارآیی خود را از دست داده است. این نظام از سال ۱۳۶۰ با اتکاء به سرکوب صرف خشن بر جامعه حکم رانده است و میلیون ها انسان را در یک فقس فقر و فلاکت، جهل و خرافه اسلامی اسیر ساخته است. این دوران دارد به پایان میرسد .
جناح اصلاح طلب حکومتی، سران سبز اسلامی، با هراس و دلهره این شرایط را دنبال میکنند و به عبث میکوشند که راهی برای برون رفت از این بن بست در مقابل نظام قرار دهند. این یک خیال باطل و یک توهم بیش نیست. نه فقط از این رو که جناح حاکم دست آشتی آنها را رد خواهد کرد، بلکه به این خاطر که جمهوری اسلامی محکوم به فنا است. این تضاد ذاتی رژیم اسلامی است که آنرا به لبه پرتگاه کشانده است. عمر مفید بیانیه های رنگارنگ سبز اسلامی چند روز بیشتر نیست. هنوز جوهر آنها خشک نشده عمرشان بسر رسیده است. جمهوری اسلامی رفتنی است. این حکم مردم است .
* آنچنان از خیزش مردم به هراس افتاده اند، آنچنان در تلاش اند که تعبیر دیگری، تعبیر تقلیل یافته و دم بریده ای از مبارزات مردم بدست دهند که در توصیف مبارزات مردم، حتی از الفاظ معمول و جا افتاده استفاده نمیکنند. در عوض میکوشند که با استفاده از الفاظی که به هیچگونه با رادیکالیسم سیاسی تداعی نشود از این مبارزات صحبت کنند. بطور نمونه بجای حضور مردم در خیابان ها از "حضور مردم در فضای عمومی" سخن میگویند. یا از یک سو برای همگام شدن با مردم از "قیام" مردم حرف میزنند، اما بلافاصله کلمه "قانونی" را بدنبال آن ذکر میکنند که مبادا فکر سرنگونی و انقلاب به ذهن کسی متبادر شود. واقعا مضحک است. بعلاوه، مردم در روز عاشورا تمام مقدسات اسلامی را به سخره کشیدند، اینها رندانه میکوشند اعتراضات مردم را در قالب تنگ اسلامی محبوس کنند :
"خشم ملت را در آستانه ماه محرم، ماه حق طلبی و قیام علیه استبداد و ستم، بلندتر کرد. اعتراضات مردم، طبق سنت طولانی تاریخ در فرهنگ تشیع، در روز عاشورا به اوج خود رسید و ملت آگاه با درس گرفتن از پیام حسینی ظلم زمانه را نشانه گرفت .
استبداد دینی که مشروعیت خود را با خشونت و کشتار مردم در روز عاشورا پاک از دست داده بود، از ترفندی نخ نما شده برای تحریک احساسات دینی مردم استفاده کرد و به کمک صدا و سیمای دولتی و بسیج همه نیروهای تحت فرمان کوشید صحنه قیام را وارونه کرده جنبش سبز را متهم به توهین به مقدسات و انکار اعتقادات دینی نماید .