دوستان عزیز به وبلاگ ناکجا آباد خوش آمدید

Freitag, 1. Januar 2010

عجب سالی برای ایران بود!


عجب سالی برای ایران بود!

برگردان از الاهه بقراط

بهمن ماه گذشته رهبری کشور با کبکه و دبدبه سی سالگی جمهوری اسلامی را جشن گرفت. جمهوری اسلامی با پرتاب ماهواره به فضا و تأسیسات اتمی زیرزمینی، خود را به مثابه یک ابرقدرت بلامنازع در خاورمیانه به نمایش گذاشته بود. ده ماه بعد، جمهوری اسلامی تلوتلوخوران به سوی پایان خود می‌رود. کسی نمی‌تواند با قطعیت بگوید خامنه‌ای و رییس جمهوری مورد حمایت وی، احمدی‌نژاد، چند ماه بعد، نخستین سالگرد انتخابات 22 خرداد را در زندان بسر نخواهند برد.




عجب سالی برای ایران بود!

از روز 6 تا 9 (27 تا 30 دسامبر) دی ماه روزنامه‌های آلمانی‌زبان مرتب درباره رویدادهای ایران خبر و گزارش و مقاله داشتند. در زیر خلاصه‌ای از برخی آنها را می‌خوانید. این در حالی بود که سایت کانال یک تلویزیون آلمان به بهانه اعترافاتی که یکی از بسیجی‌های فراری در یکی از فرستنده‌های تلویزیونی انگلیس در برابر دوربین به عمل آورد، روز 28 دسامبر زیر عنوان «کارهای کثیف برعهده بسیجی‌هاست» گزارشی منتشر کرد از ساختار این نهاد امنیتی و شبه‌نظامی و وظیفه سرکوب و کشتار مخالفان توسط آن، که افرادش لباس شخصی به تن دارند و عمدتا به چماق و چاقو مجهز هستند و با موتورسیکلت رفت و آمد می‌کنند. در این گزارش از جمله آمده است: «بسیجی‌ها خشن‌ترین سلاح احمدی‌نژاد رییس جمهوری ایران در سرکوب تظاهرکنندگان و مخالفان رژیم هستند». لینک همه گزارش‌ها در زیر این مطلب آورده شده است. تیتر مطلب، به مناسبت پایان سال میلادی، توسط مترجم انتخاب شده است.

انتفاضه ایرانی

از روزنامه زوددویچه تسایتونگ شروع می‌کنیم که مانند اغلب روزنامه‌های دیگر یک فیلم کوتاه خبری نیز در مقاله خود گنجانده است. (این فیلم بعدا جای خود را به فیلم دیگری داد). مقاله با توضیح آنچه به زبان فارسی در فیلم می‌گذرد آغاز می‌شود:

لحظه‌ای از روز 27 دسامبر، محلی در تهران. تظاهرکنندگان به خشم‌آمده را می‌توان دید. آنها چند مأمور انتظامی را در برابر یک در سبزرنگ تنگ در میان گرفته‌اند. مأموران کلاه خود سیاه‌شان را از سر برداشته‌ اند. راه گریزی نیست. جمعیت داد می‌زند: «چرا با مردم خودت اینطور می‌کنی؟» زن جوانی با تحکم فریاد می‌زند: «تنها چیزی که بلدید اینه که آدم بکشید، نه؟» یکی از مأموران کلاه‌اش را گم کرده و وحشت از صورت خونالودش می‌بارد. می‌گوید: «ما آدمکش نیستیم، باور کنید! ما آدمکش نیستیم!» زن از این حرف متأثر نمی‌شود بلکه توی صورت مأمور داد می‌زند: «فقط روی موتور قوی هستی، کثافت؟» ناگهان شلوغ می‌شود، دوربین می‌لرزد و فیلم قطع می‌شود.

این فیلم که در یوتیوب منتشر شده، تنها مستند تکان‌دهنده از تظاهرات اخیر نیست. مخالفان در فیس بوک، یوتیوب و تویتر اخبار و عکس‌های تظاهراتی را منتشر می‌کنند که طی آن چندین نفر کشته شده‌اند. تظاهرات در ایران به مرحله جدیدی گسترش یافته است. مدتهاست که سخن از «انتفاضه ایرانی» می‌رود. کاربران از طریق تویتر به یکدیگر خبر می‌دهند چگونه می‌توان سایت‌هایی را که از سوی دولت فیلتر شده‌اند، باز کرد. قرار است به زودی زمان و مکان تظاهرات جدیدی اعلام شود. کسی را این باور نیست که تظاهرات از این پس بتوانند آرام و مسالمت‌آمیز برگزار شوند».

روزنامه فرانکفورتر روندشاو مقاله‌ای از روزنامه تاگس اشپیگل را با تغییری کوچک در تیتر آن به عنوان سرمقاله منتشر می‌کند: جمهوری اسلامی تلوتلوخوران به پایان خویش نزدیک می‌شود». در مقاله از جمله چنین می‌خوانیم:

تلوتلوخوران به سوی پایان

«عجب سالی برای ایران بود. بهمن ماه گذشته رهبری کشور با کبکه و دبدبه و سخن‌سرایی‌های پیروزمندانه و حرف‌های تحریک‌آمیز سی سالگی جمهوری اسلامی را جشن گرفت. به عنوان نقطه اوج آن جشن، رژیم نخستین ماهواره خود را به فضا پرتاب کرد در حالی که احمدی‌نژاد با غرور تمام در تأسیسات زیرزمینی طنز و در میان سانتریفوژهای اورانیوم مشغول عکس انداختن بود. ایران خود را به مثابه یک قدرت اتمی که در راه است و ابرقدرت بلامنازع خاورمیانه به نمایش گذاشته بود. یک سر و گردن از نظر سیاسی، فنی و نظامی از همه کشورهای منطقه جلوتر. این هشداری به کشورهای همسایه عرب و پیامی به جهان غرب بود.

ده ماه بعد، جمهوری اسلامی تلوتلوخوران به سوی پایان خود می‌رود. درست در روز عاشورا که یک روز مذهبی شیعیان اسلام است، رژیم به مردم خودش شلیک می‌کند. ناآرامی‌های پنهان زیر فشار سرکوب، پس از تقلب انتخاباتی در ماه ژوئن، مانند بهمن سرازیر شد و سراسر کشور را فرا گرفت. از ماه‌ها پیش اپوزیسیون از روزهای مذهبی تقویم جمهوری اسلامی استفاده می‌کند تا ممنوعیت تظاهرات را دور بزند. و از چند هفته پیش شعارها در خیابان و هم چنین فیلم‌ها و گزارش‌های مستند در اینترنت رادیکالیزه‌تر می‌شوند. دیگر صریحا از علی خامنه‌ای رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی به عنوان دیکتاتور و قاتل نام برده می شود.

مدتهاست که دیگر موضوع بر سر اصلاح نظام، آن گونه که میرحسین موسوی و مشاورانش انتظار داشتند، نیست. تظاهرکنندگان جوان که خمینی را فقط از روی نقاشی‌های بزرگ دیواری و یا تمثال‌های وی می‌شناسند، خواهان یک جمهوری دیگر هستند. آنها می‌خواهند به طور دمکراتیک انتخاب کنند و آزادانه عقایدشان را بگویند. می‌خواهند سفر کنند، جشن بگیرند، موسیقی بسازند. و می‌خواهند یوغ مقررات نفرت‌برانگیز امر به معروف و نهی از منکر را از گردن باز کنند. مختصر و مفید: نسل جدید ایران خواهان پایان دیکتاتوری به نام خداست.

رژیم برای نخستین بار متزلزل است اگرچه هنوز به پایان نرسیده است. خامنه‌ای همه درها را به سوی توافق و سازش با اپوزیسیون بست. اینک با خونی که در روز عاشورا به زمین ریخته شد، آخرین در یک راه حل سیاسی نیز بسته شد. حال دیگر خلع احمدی‌نژاد از ریاست جمهوری برای اینکه بتوان بر خشم جوشان مردم مهار زد، فایده‌ای برای خامنه‌ای ندارد. در این شرایط اگر خامنه‌ای یکی از مهره‌های مرکزی خود را قربانی کند، خود و وفادارانش را با هم به سوی سقوط سیاسی خواهد راند.

هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که خامنه‌ای و رییس جمهوری مورد حمایت وی، احمدی‌نژاد، نخستین سالگرد انتخابات 22 خرداد را در ژوئن 2010 در زندان بسر نخواهند برد. زورآزمایی قدرت بین رژیم و مردم به چنان مرحله حادی رسیده است که می‌تواند به یک انقلاب در کشور منجر شود. پس از پایان رژیم شاه، هیچگاه تا این اندازه مردم در برابر حاکمان خشمگین نبوده‌اند. لیکن این نگرانی نیز وجود دارد که یک بار دیگر، مانند سی سال پیش، یک تسویه حساب خونین به راه افتد».

مردم آماده‌ اند خود را فدا کنند

روزنامه «تایمز مالی آلمان» زیر عنوان «هیچ یا همه» در سرمقاله خود می‌نویسد: «بسیاری از تظاهرکنندگان آماده‌اند تا جان خود را در مبارزه با این رژیم منفور فدا کنند. امید به یک انقلاب نرم در ایران هر روز بیش از پیش از میان می‌رود.

احمدی‌نژاد رییس جمهوری ایران استعداد عجیبی در این دارد که خود را در خارج مضحکه خاص و عام کند. هنگامی که آخر هفته اعتراضات مردم به شدت گسترش یافت و در برخورد با نیروهای امنیتی و انتظامی یک درگیری خونین بر مخالفان رژیم تحمیل شد، احمدی‌نژاد اعلام کرد: «امروز دولت ده برابر قوی‌تر از یک سال پیش است!» لیکن نه تنها در خارج، بلکه در خود ایران نیز با وجود اخبار سانسورشده، خالی‌بندی‌های تبلیغاتی احمدی‌نژاد بیشتر سبب تمسخر می‌شود.

پس از درگیری هفته گذشته که حتی تلویزیون دولتی نیز مجبور شد درباره آن گزارش دهد، روشن شد که رژیم نمی‌تواند حتی با خشونت نیز این قیام را به سادگی سرکوب کند. برعکس، پس از شش ماه، که تظاهرات هر بار شعله ‌کشید و خاموش شد، به نظر می‌رسد که امروز مخالفان بیش از هر زمانی مصمم به سرنگونی دیکتاتوری مذهبی هستند.

احمدی‌نژاد و خامنه‌ای اگرچه متزلزل به نظر نمی‌رسند، ولی محاسبه آنها خطا از آب در آمد. آنها فکر می‌کردند اعتراضات با گذشت زمان می‌خوابد و یا با سرکوب و فشار تسلیم می‌شود. تظاهرات روزهای اخیر اما نشان داد که بسیاری از تظاهرکنندگان وارد نبرد مستقیم با نیروهای شبه نظامی رژیم می‌شوند. بسیاری از آنها آماده‌اند تا برای یقین خود فدا شوند. آنچه زمانی ویژگی اسلام شیعه به شمار می‌رفت [شهادت] امروز علیه خودش به کار می‌رود.

از همین رو بعید است که موج دستگیری‌هایی که رژیم آغاز کرده، بتواند تظاهرکنندگان را بترساند و یا قیام مردم را پایان دهد. اگر نیروهای امنیتی به سران مخالفان بپیوندند، این جنبش پشتیبانی بیشتری در میان مردم خواهد یافت. در پایان هفته گذشته گزارش‌هایی وجود داشت که بر اساس آنها بسیاری از مذهبیان و نظامیان با خشم به اپوزیسیون روی آوردند، چرا که رژیم در روز سوگواری مذهبی عاشورا به مأموران خود دستور شلیک به مردم را داد.»

تایمز مالی آلمان یک روز بعد (29 دسامبر) در گزارش دیگری می نویسد: «رژیم تهران باید از گسترش تظاهرات نگران باشد. مأموران پلیس به طور فردی از اجرای فرمان خودداری می‌ورزند و اینک ایرانیانی که هیچ علاقه‌ای به سیاست نشان نمی‌دادند، با خشم نسبت به خشونتی که حکومت در روز عاشورا 6 دی ماه علیه تظاهرکنندگان به کار برد واکنش نشان می‌دهند.»

این روزنامه نیز مانند دیگر رسانه‌ها با تأکید و تحسین فیلم‌هایی که توسط جوانان در اینترنت قرار می‌گیرد، بر نکته‌ای تأکید کرد که می‌تواند به زودی به کابوس رژیم تبدیل شود: «مأموران انتظامی، کلاه‌خود خویش را از سر بر می‌دارند، آن را در هوا بلند می‌کنند و با دست‌هایی که تظاهرکنندگان مهربانانه بر شانه آنها می‌کوبند، جمعیت را ترک می‌کنند. این خودداری از اجرای فرمان تا کنون به طور منفرد و از سوی افرادی بوده است که حاضر نیستند دیگر در سرکوب خونین مردم معترض از سوی نهادهای امنیتی و انتظامی مشارکت داشته باشند.

از هفته گذشته، بیش از پیش روشن می‌شود که رژیم ایران در موضع دفاعی قرار می‌گیرد. دیگر مدتهاست که موضوع بر سر انتخابات تقلبی نیست. بسیاری از گروه‌های اجتماعی که تا کنون در اعتراضات شرکت نداشته و یا اساسا تمایل سیاسی نشان نمی‌دادند، اینک به اپوزیسیون روی می‌آورند. از همین رو، حکومت هر نوع تجمع بیش از سه نفر را ممنوع اعلام کرده است.

با اینکه طبق شریعت اسلام، مردگان باید بلافاصله به خاک سپرده شوند، ولی رژیم اسلامی از تحویل پیکر کشته‌شدگان روز ششم دی ماه به خانواده آنها خودداری می‌کند. رژیم می‌ترسد برگزاری مراسم خاکسپاری آنها به تظاهرات اعتراضی تبدیل شود. شعار «می‌کشم، می‌کشم، آنکه برادرم کشت» شعاری بود که بر زبان مردم خشمگینی جاری شده بود که پیکر یکی از کشته‌شدگان را در خیابان حمل می‌کردند. کشتار مردم در روز عاشورا، که یک روز سوگواری مذهبی است، آن هم توسط حکومتی که خود را اسلامی می‌نامد، بسیاری از مردم مذهبی را نیز به خشم آورده است.

رژیم اینک با وضعیت خطرناکی روبروست. البته می‌تواند روی چماقداری نیروهای بسیجی حساب کند لیکن اگر تنها بخشی از نیروهای امنیتی و انتظامی نخواهند با آن همکاری کنند، آنگاه شاهد ریزش بی‌امان حکومت خواهیم بود».

جامعه بیگانه با اهداف خمینی

روزنامه سوییسی «نویه زورشر تسایتونگ» در همان روز 30 دسامبر که تظاهرات حکومتی در زورآزمایی با مخالفان برگزار شد، با عنوان «بلیط رایگان مترو برای طرفداران نظام» نوشت: «در ایران طرفداران حکومت احمدی‌نژاد یک تظاهرات زنجیره‌ای در تهران و شهرستان‌ها سازمان‌دهی کرده‌اند. برای برگزاری این تظاهرات بلیط رایگان مترو در اختیار شرکت‌کنندگان قرار گرفت.» این روزنامه خبر را به نقل از روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» نقل می‌کند و ادامه می‌دهد: «خود رسانه‌های رژیم نیز اعلام کردند که استفاده از مترو در روز چهارشنبه رایگان است».

روزنامه «دی تسایت» نیز روز 30 دسامبر در مقاله‌ای به قلم نوید کرمانی زیر عنوان «این شعله دیگر خاموش‌شدنی نیست» نوشت: «کسی که با وجود تهدیدهای مرگبار و خشونت پاسداران انقلاب در این روزها به خاطر آزادی به خیابان می‌رود، بر خطری که زندگی‌اش را تهدید می‌کند، آگاه است.» این مقاله ادامه می‌دهد: «زن و مرد می‌دانند که بسیجی‌ها هیچ انگیزه‌ای جز این ندارند که چماقی را که بالا می‌برند، بر سرهای بیشتری بکوبند . این زنان و مردان بیش از یک بار تجربه کرده‌اند که وقتی گرفتار گاز اشک‌آور می‌شوند، چه اشک و درد و تهوع و خشمی به آنها هجوم می‌آورد. آنها می‌دانند ممکن است مورد شکنجه و تجاوز قرار گیرند، و اگر گرفتار شوند و یا توسط دوربین‌‌های کنترل شناخته شوند، به یقین از دانشگاه اخراج خواهند شد و موقعیت شغلی‌شان در خطر قرار خواهد گرفت. آنها می‌ترسند مبادا بلایی بر سر خانواده‌شان بیاید. ولی با وجود این، در ماه‌های گذشته، هر بار که جنبش سبز اعلام تظاهرات کرد، دهها هزار نفر به خیابان‌ها آمدند.»

دی تسایت ادامه می‌دهد: «و هر بار شعارهایشان رادیکال‌تر شد تا جایی که امروز دیگر موضوع بر سر انتخابات تقلبی نیست بلکه بر سر خود نظام است. همین موضوع که نهادهای امنیتی قادر نیستند تظاهرات را چنان سرکوب کنند که بار دیگر کسی به خیابان نیاید، رژیم را بیش از پیش می‌ترساند. نه تنها تظاهرکنندگان، بلکه نیروهای امنیتی و انتظامی نیز فامیل و آشنا و همکار و همسایه دارند. رژیم نمی‌تواند برای همیشه روی افرادی حساب کند که هر بار به هنگام نشانه رفتن به سوی تظاهرکنندگان، به خانواده و آشنایان خود می‌اندیشند.»

دی ‌تسایت در این مقاله مفصل آنگاه به توضیح این نکته می‌پردازد که چرا حکومت دینی در ایران نمی‌توانست برای همیشه پایدار بماند و غرب تحولی را که در جامعه ایران در حال روی دادن بود ندید: «در حالی که خمینی سی سال پیش بر بازار و لایه‌های فرودست جامعه در شهرهای بزرگ تکیه داشت، لیکن طبقه متوسط شهری و لایه‌های بالا و هم چنین بخش وسیعی از جمعیت روستایی که مذهبی بودن آنها با وجود آموزش اندک، کاملا متفاوت از دیگران است، همواره با ایدئولوژی خمینی بیگانه ماند. می‌توان گروه اول را یک گروه عرفی و گروه دوم را یک گروه سنتی به شمار آورد. لیکن موضع آنها نسبت به دین یک رابطه به شدت سکولار است: اسلام در چشم اکثر آنها یک موضوع خصوصی است و نه معیار سیاسی و یا منبعی که بتوان بر اساس آن قوانین کشوری را نوشت»

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen