دوستان عزیز به وبلاگ ناکجا آباد خوش آمدید

Dienstag, 30. März 2010

در دفاع از بي نام و نشانها که زندگيشان در خطر است

در دفاع از بي نام و نشانها که زندگيشان در خطر است





موج جديد پناهندگي از ايران٬ و فرار کسانيکه جانشان به خطر افتاده٬ توجه بسياري را بخود جلب کرده است.

هر از چند گاهي ٬ يکي از اين فراريان در رسانه ا ي و يا جلسه اي حضور دارد و از اينکه چرا فرار کرده٬ حرف ميزند. بيشترين امکانات در اختيار کساني است که به نوعي با جنبش دوم خرداد همکاري داشته و يا ارتباطات و امکاناتي به دليل وابستگي و يا همکاري با اين جريان داشته اند.



به اين دو مکالمه توجه کنيد:



خانم احدي از عراق با شما تماس ميگيرم. ما بي نام نشانها هستيم. من و همسرم در اعتراضات اخير در ايران نقش فعالي داشتيم. همسر من استاد دانشگاه بود و من هنرمندي که فعاليت آزاد داشتم. اگر در رسانه هاي غربي با چراغ قوه دنبال رهبران حرکت اعتراضي مردم ميگردند٬ يکي از اين رهبران من و همسرم بوديم. سازمان دادن تظاهرات بهر قيمت و داشتن اتوريته اي که بعد از سالها کار و فعاليت و همراهي با جوانان به دست آورده بوديم٬ باعث شد که به حرفهايمان توجه کنند و ما سازمانده بسياري از حرکتها در ايران بوديم. ۲۲ بهمن ٬ من به دوستانم گفتم در اين تظاهرات شرکت نميکنيم. در مورد اين موضوعات حرف زياد دارم. اما بدليل همين فعاليتها و اينکه عکسم را در حال پرتاب کردن سنگ به دست آورده بودند٬ بخطر افتاديم و با همسرم فرار کرديم. الان در يک شهر در کردستان عراق هستيم.

سازمان ملل با لاقيدي و بيشرمي به ما ميگويد به ايران برگرديد٬ خطري متوجه شما نيست. من و همسرم جواب منفي گرفته ايم و اکنون کسي نيست درمورد ما در رسانه هاي اروپايي حرف بزند. به شما زنگ ميزنم چرا که شما را نزديک به خودمان ميدانم. ما بي نام و نشان ها هستيم. کسانيکه براي سرنگوني حکومت رفتيم و احساس ميکنم که کارهاي زيادي کرديم.

خانم احدي: در ايران سختي زياد کشيدم و مرگ عزيزترين ها را در خيابانهاي تهران شاهد بودم٬ اما زانو نزدم و گريه نکردم. متاسفانه اينجا در يک اطاق شبيه به بازجويي در مورد چرايي فرارم به ايران و وقتي ديدم همسر عزيزتر از جانم٬ روي يک نيمکت در حالتي شکسته و غمگين و تحقير شده نشسته٬ بغضم ترکيد.

ما اميدمان به شما است. احساس ميکنم٬ ما جنبشي هستيم که شما آنرا نمايندگي ميکنيد. نميدانم چرا ولي احساس ميکنم ما را ول کرده اند. نه سازمان ملل٬ نه مطبوعات رسمي اروپايي و نه رسانه هاي فارسي زبان از رهبران واقعي جنبش مردم٬ نمي پرسند و از آنها حرف نميزنند. هر کس جلوي دوربين ميرود٬ به نوعي سرش به موسوي و شرکا بند بوده و بهمين دليل فرش زير پايش انداخته شده است.

من فکر ميکنم همه ما بايد در يک کشور امن بتوانيم زندگي کنيم. همه ما فراريان از موج جديد سرکوب حکومت٬ ولي بسياري از ما ناشناسان در ترکيه و عراق و در مرزها در حال از بين رفتن هستيم. صداي ما را به دنيا برسانيد....



و مکالمه دوم:



خانم احدي مريم هستم قبلا هم با شما تماس گرفتم٬ نميدانم مرا بخاطر داريد٬ معذرت خواهي ميکنم و ميگويم خيليها به من زنگ ميزنند٬ کمي بيشتر توضيح بدهيد. و او با صدايي فوق العاده غمگين ميگويد همان زني هستم که از سوي دولت ايران و همسرش و خانواده همسرش تحت تعقيب است.

او ميگويد. امروز جواب تقاضاي پناهندگي را از سازمان ملل گرفتم.

من به اينها گفته بودم که بدليل شرکت در اعتراضات و بدليل رابطه خارج از ازدواج در خطر هستم و اينها به من ميگويند براي نجات خودم به دولت ايران پناه ببرم. امروز فکر کردم٬ خواب مي بينم. آيا اين واقعيت دارد که يو ان از من ميخواهد براي نجات از قتل ناموسي توسط همسر قبلي ام به دولتي پناه ببرم که سنگسار ميکند. مي فهميد من با خطر سنگسار روبرو هستم اين داستان نيست. من الان مخفي هستم و فقط شبها ميروم بيرون کمي هواخوري.

به اينها گفته ام ٬ دوست ديگري داشتم که همسرم از رابطه ما مطلع شد و من بدليل فعال بودنم در ميتينگها که جايي بود که با صداي بلند ميتوانستم بگويم که از زندگيم راضي نيستم که همسرم را دوست ندارم که ميخواهم با يک نفر ديگر زندگي کنم و که عشق و عواطفم به يک نفر ديگر است مي فهميد براي اعتراض و فرياد زدن خشمم از اين اوضاع جهنمي ٬ فعالانه در اعتراضات شرکت ميکردم و خودم را آزاد حس ميکردم. انگار در اين روزها فقط زنده بودم و بقيه زندگيم مرگي بوده تدريجي . مرا گرفتند و پس از چند روز ول کردند در زندان هم تنها ترين و بي کس ترين بودم و بعد ازاين واقعه ديگر بايد فرار ميکردم. هيچکس را نمي شناسم. هيچ آشنايي ندارم و در يک شهر ترکيه تقاضاي پناهندگي دادم. افرادي از فاميل همسرم در اينجا ٬ مرا پيدا کردند و مجبور به فرار به شهر ديگري شدم. ديروز نماينده سازمان ملل به من ميگويد: به مقامات حکومت ايران مراجعه کن و از آنها بخواه ٬ از جان تو در مقابل خانواده همسرت و احتمال قتل توسط همسرت٬ محافظت کنند. اين موضوع را " يو ان ترکيه" کتبي هم نوشته ٬ براي شما فاکس ميکنم.



و از اين نوع مکالمات زياد داشته ام.



اين مطلب را مينويسم تا بگويم که ضرورتي فوري و حياتي دارد که ما در خارج کشور به يک جنبش وسيع متحد و همگاني در دفاع از اين بي نام و نشانها دامن بزنيم.

تعدادي از اين دوستان حاضر به مصاحبه با رسانه ها هستند و ما بايد در دنيا يک روز جهاني اعتراض به يو ان و سازمان ملل سازمان دهيم و از آنها بخواهيم فورا همه فراريان از ايران را که اکثرا جوان هستند را به کشورهاي امن منتقل کرده و به اين شکنجه روحي پايان دهد.

بنظر من بايد کاري کرد و اين کار بايد جهاني و متحدانه باشد. اين يک فراخوان به عمل است.



مينا احدي

۳۰ مارس ۲۰۱۰

Samstag, 20. März 2010

پیام نوروزی انجمن حقوق بشر و دمکراسی ـ هامبورگ.


پیام نوروزی انجمن حقوق بشر و دمکراسی ـ هامبورگ.

سال 1388 شمسی سال رویاروئی حماسه آفرین آزادی خواهی و مردم سالاری با دیکتاتوری و مردم ستیزی بود. نبردی نا برابر بین مردمانی بی سلاح وخشونت پرهیز با رژیمی تا بدندان مسلح و تا اعماق وجودش خشونت طلب وبیرحم.

سال 1388 در حالی بپایان خود نزدیک میشود که بیشترین روزهای آن مملو از تجلی اراده خلل نا پذیر ملت بزرگ ایران برای دست یابی به آزادی میباشد.

این سال برگ زرین دیگری است برگنجینۀ مبارزات حق طلبانۀ ایرانیان از صدسال پیش تا به امروز برای برخورداری از یک حکومت دموکراتیک و قانونمدار.

انجمن حقوق بشر و دموکراسی ـ هامبورگ ضمن ابراز همدردی عمیق خود با خانواده تمامی جانباختگان راه آزادی در سی و یک سال گذشته بار دیگر پشتیبانی خود را ازخواست بحق آنان مبنی برشناسائی ومحاکمه آمران و عاملان قتل عزیزانشان اعلان میدارد.

ما بدینوسیله حمایت خود را از:

آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی ،آزادی مطبوعات و توقف بلادرنگ پایمال کردن حقوق بشر در ایران اعلام میداریم.

ما با شما مردم آزاده ایران میثاق بسته ایم که از هیچ تلاش شرافتمندانه برای جلوگیری از عدم رعایت حقوق بشر در حد توان خود دریغ نورزیم و اکنون در آستانه سال نو این تهعد خود بار دگر به صراحت و بلندی در پیشگاه شما مردم غیور ایران تکرار مینمایم .

هرروزتان نوروز ، نوروزتان پیروز.

به تاریخ 29.12.1388 شمسی