دوستان عزیز به وبلاگ ناکجا آباد خوش آمدید

Dienstag, 6. April 2010

بزرگ ترین کشف نسل معاصر


بزرگ ترین کشف نسل معاصر من پی بردن به این نکته است که انسان ها می توانند با تغییر طرز فکر خود، زندگی شان را دگرگون کنند . (ویلیام جیمز)

چرا بعضی مردم از موهبت خوب زندگی كردن برخوردارند؟

چرا باهوش ترين شاگردان كلاس، ثرتمندترين نمی شوند؟

چرا ما از بعضی افراد در همان نگاه اول خوشمان می آيد و از بعضی ديگر خوشمان نمی آيد؟

تحقيقات جديد درباره فعاليت مغز انسان نشان می دهد كه بهره احساسات و هيجانات انسان (Emotional Quotient) نسبت به بهره هوشی (Intelligent Quotient) معيار واقعی تری

برای سنجش موفقيت انسان است.

به عبارت ديگر هوش احساسی يا EQ تعيين كننده كاميابی‌انسان در زندگی شخصی، شغلی و اجتماعی است نه بهره هوشی يا IQ .

"هوندا" در خاطراتش می نويسد: «ارزش مدرك تحصيلی حتی از يك بليط سينما هم كمتر است». "ماك مك كرومك" در كتاب "هاروارد چه چيزهايی را ياد نمی دهد"

می گويد: «من از اهميت هوش، استعداد و تحصيلات عالی، آگاهم، اما اين نكته را هم خوب می دانم كه هيچ يك از چنين صفاتی نمی تواند جای عوامل غير هوشي، بلكه احساسي نظير عقل

سليم، سرعت تصميم گيری،‌ قضاوت صحيح و شم تجاری كه سرنوشت كاميابی ها را رقم می زند، بگيرد» .

در بررسی ها روشن شده است كه عوامل كاميابی افراد برجسته ناشی از احساسات مثبت (EQ+) است كه آنان در خود ايجاد می كنند و برعكس، افراد ناموفق كسانی هستند كه احساسات منفی

(EQ-) را در خود پرورش می دهند . اين عوامل احساسی مثبت عبارتند از احساس عزت نفس، خويشتن پذيری،‌ مسؤوليت پذيری، آرمان داری، برنامه ريزی ذهن، مثبت انديش‍ی،‌ رويا پردازی،

الهام گرفتن، تغيير پذيری، خوشرويی،‌ ماجراجويی، بردباری و ... و از جمله احساسات منفی می توان از بدبينی، ترس از شكست، اضطراب، احساس ناتوانی، فرار از پذيرش مسؤوليت،‌ احساس

عدم امنيت و ... نام برد.

وقتی مشغول كاری هستيم،‌ مشغول رانندگی هستيم يا اينكه صحبت می كنيم، ناگهان در ذهن ما جرقه ای ايجاد می شود كه راه حل مشكل ماست. يك ندای درونی كه به قلب ما الهام می شود. در

چنين وضعی احساس می كنيم راه حل از هر جهت كامل و درست است، يا اگر احساس كنيم جواب غلط است، بی چون و چرا غلط است. بنابر اين يكی از هوشمندانه ترين كارها اين است كه به

هنگام اخذ تصميمات، به ندای قلبی خود گوش فرا دهيم.

"كنت بلانچارد" در كتاب "سيری در كمال فردی" می نويسد: «من به هنگام سخنرانی،‌ تنها به ذهن و انديشه خود متوسل نمی شوم، بلكه بسياری از اوقات از قلبم كمك می گيرم. اگر براي اداره

زندگی فقط به ذهن خود متكی شوم، پس از مدتی از پای در می آيم. از اين رو تصور می كنم كه بهترين شيوه آن است كه از قلب خود آغاز كنم، به اين اميد كه انديشه ام به كمك احساسم بشتابد

و كار را به پايان ببرد».
"فكر" و "احساس" عوامل دوگانه در تصميم گيری هستند كه در واقع، احساس، نيروی محرك و برانگيزاننده فكر است. هر فكری را كه می خواهيم جامه عمل بپوشانيم،می بايست به وسيله

احساس يا تمنايی مانند عشق يا هيجان،‌ برانگيخته و فعال كنيم كه به آن هوش احساسی يا استعداد عاطفی (EQ) می گوئيم.

اين پديده را آزمايشهای تست هوش (IQ Test) نمی توانند نشان دهند.

اصطلاح هوش احساسی را در سال 1990 "پيتر سالوی" و "جان ماير" برای بيان كيفيت درك افراد، همدردی با احساس ديگران و درك رابطه هيجانات افراد با بهبود زندگی به كار بردند.

(نقل از كتاب نقش دل در مديريت، نوشته مجتبی كاشانی

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen