دوستان عزیز به وبلاگ ناکجا آباد خوش آمدید

Donnerstag, 24. Dezember 2009

بودن يا نبودنِ اسلام سياسی، اميرهوشنگ افتخاری راد


بودن يا نبودنِ اسلام سياسی، اميرهوشنگ افتخاری راد
اکنون مرگ منتظری (که حيات او گويای بودن يا نبودن / مانده يا نماندن است) را می‌توان به سه خصيصه‌ی سياست - فقه او متصل کرد و دست کم يک‌بار ديگر به رابطه‌ی سياست - مردم، جنبش سبز و اسلام سياسی پرداخت

آيا پسنديده‌تر آن است که تازيانه‌های روزگار غدار، زخم فلاخن و تيرِ بخت ستم‌پيشه را تاب آوريم يا با ايستادگی خويش بدان پايان دهيم. مردن...خفتن و خفتن سرانجام همين و بس؟ آه مشکل همين جاست. به راستی چه کسی به تازيانه‌ها و خواری‌های زمانه، بی‌داد ستم‌گران، اهانت خودبينان، تمرد متمردان، تفرعن متفرعان، دردهای عشق شکست‌خورده، تحقير و پاسخ ردی که شايستگان صبور از فرومايگان می‌شنوند، تن می‌داد حال آن که می‌توانست با خنجری برهنه خود را آسوده کند! بودن يا نبودن. خاموش! (هملت)

اگر مرگ نبود زير بار خفت‌بار زندگی خرد می‌شديم. نه «بودن - به سمت - مرگ» بل مرگی که به يک‌باره گسستی را در نظم نمادين به نمايش گذارد خود را به نقطه‌ی سياست- مردم متصل کند.

چنان که اکنون مرگ منتظری (که حيات او گويای بودن يا نبودن / مانده يا نماندن است) را می‌توان به سه خصيصه‌ی سياست - فقه او متصل کرد و دست کم يک‌بار ديگر به رابطه‌ی سياست - مردم، جنبش سبز و اسلام سياسی پرداخت:

۱) در اسلام سياسیِ فقهاتی او، سياست رسمی قاعدتا جا ندارد اين در عمل او ديده می‌شود، هرچند که نوشتن کتاب درباره‌ی روش حکومت خبط محسوب می‌شود زيرا سياستِ فارغ ز سياست رسمی نياز به تبيين روش‌های فرمانروايی ندارد. آن‌چه او از سياست مدنظر دارد، سياستی است که در خارج از نظام قدرت رخ می‌دهد. هر انقلابی، پس از پيروزی معطوف به انعقاد در يک سياستِ رسمی / حکومتی است. تجربه‌ی اسلام سياسی در چند دهه اخير نشان داد که خودِ سياست - مردم، می‌تواند موجدِ شکاف در اين انعقادشدگی شود. اسلام سياسی در ايران بخشی از سياست - مردم است. اسلام سياسی منتظری، تا حدی واجد شرط برای خروج از سياستِ منعقد و ورود و ملحق شدن به سياست - مردم است. بدين ترتيب، استمرار هر انقلابی در گرو خروج از انعقادِ سياست رسمی است.

۲) در اسلام سياسی فقهاتی او، اجتهاد فقهی به معنای وسيع خود يعنی نقد وضع موجود. در جوامع مبتنی بر فقه، خصيصه‌ای مهم به‌شمار می‌رود. چنين است برملاکردنِ تنشِ وضعيت که استوار است بر رخ‌دادگی يک حقيقت. فرضا موضع در قبال منطق حذف دهه شصت.

۳) در اسلام سياسی فقهاتیِ او، برگشتن به گذشته و مرورِ يک کليتِ يک‌پارچه و گفتنِ «اشتباه کردم» يا اعلام عذرخواهی (فی‌المثل در رجوع به مواضع خود درباره‌ی کتاب چند جلدی حکومت اسلامی)، امکان‌پذير است. تنها عطفِ به ماسبق و پذيرفتن مسئوليت و اعلام اشتباه، تنها با بازگشت به اين گذشته، نه در مقام عملی ارتجاعی، بلکه يادآوریِ طنين يک آرمان، می‌توان اميد به رستگاری و بيداریِ وجدانِ از خوابِ نظم مستقر داشت.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen